فروخورانیدن خشم و جز آن. (بحر الجواهر) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) ، فرو خورانیدن آب کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، نوشانیدن کسی را جرعه جرعه. (از قطر المحیط) ، ریختن آشامیدنی در حلق کسی به اکراه. (از قطر المحیط)
باز گرداندن، درگلو غلتاندن آواز، باز خواهی باز خواستن داده انا الله و انا الیه راجعون را گفتن، بازگشت دادن -1 بر گردانیدن، آواز را در گلو گردانیدنتحریر دادن، بر گشت باز گرد، ترجیع بند، جمع ترجیعات