- تقبیض
- رسید دادن، رسید ستاندن پس از پرداخت، فراهم آوردن
معنی تقبیض - جستجوی لغت در جدول جو
- تقبیض ((تَ))
- فراهم کردن، به چنگ آوردن، اخم کردن، چهره درهم کشیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زشت انگاری
برقرار کردن، جای دادن
ویران کردن بنا را
قطع کردن، پریدن
کپاه ساختن، آراستن، آمادن
بوسه زدن
آشکا کردن و بیان نمودن زشتی کار کسی
خشکیدن، کبه ساختن
چوب ها و طناب های بنا را برآوردن
بوسیدن، بوسه زدن
زشت کردن، زشت شمردن، قبح و زشتی کار کسی را نمایاندن و بد گفتن از آن
بریدن، قطع کردن، شعر گفتن در مدح یا ذم کسی، مدح یا ذم کسی گفتن
مانند و مشابه شدن
قبا پوشیدن
در هم کشیده شدن
شتابنده جانور پرنده، خود پرداز کسی که به کار خود بپردازد، ترنجیده چروکیده