باهم بانگ کردن تا همدیگر را شناسند. یقال: هما یتقاوهان، یعنی باهم آواز میدهند تا شناسند یکدیگر را، گویا به آوازی بانگ میکنند که آن، میان آنها نشان است معرفت را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
باهم بانگ کردن تا همدیگر را شناسند. یقال: هما یتقاوهان، یعنی باهم آواز میدهند تا شناسند یکدیگر را، گویا به آوازی بانگ میکنند که آن، میان آنها نشان است معرفت را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
تابه. (شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا). مبدل تابه. (فرهنگ نظام). ظرفی باشد که در آن خاگینه پزند و ماهی بریان کنند. (برهان). ظرفی مسین دسته دار برای سرخ کردن ماهی و بادنجان و کدو، و بو دادن آجیل و غیره. رجوع به تابه و طابق و طاجن شود، تار جامه بود. (فرهنگ اوبهی) ، پای تاوه. نواری که بساقهای پا می پیچند. (ناظم الاطباء). پای تابه. رجوع به پای تابه و پای تاوه شود، خشت پخته و آجر بزرگ را نیز گویند. (برهان)
تابه. (شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا). مبدل تابه. (فرهنگ نظام). ظرفی باشد که در آن خاگینه پزند و ماهی بریان کنند. (برهان). ظرفی مسین دسته دار برای سرخ کردن ماهی و بادنجان و کدو، و بو دادن آجیل و غیره. رجوع به تابه و طابق و طاجن شود، تار جامه بود. (فرهنگ اوبهی) ، پای تاوه. نواری که بساقهای پا می پیچند. (ناظم الاطباء). پای تابه. رجوع به پای تابه و پای تاوه شود، خشت پخته و آجر بزرگ را نیز گویند. (برهان)
برگزیده و خلاصه. (غیاث اللغات). گزیده. پسندیده. نقوه. بهین چیزی. خیار مال. بهترین چیز. (یادداشت مؤلف) : خراسان که خلاصۀ بیضۀ دولت و نقاوۀ مملکت است بدو ارزانی داشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 38)
برگزیده و خلاصه. (غیاث اللغات). گزیده. پسندیده. نقوه. بهین چیزی. خیار مال. بهترین چیز. (یادداشت مؤلف) : خراسان که خلاصۀ بیضۀ دولت و نقاوۀ مملکت است بدو ارزانی داشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 38)
شقاوه. بدبختی. ضد سعادت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بدبختی. شقاء. شقوه. (مهذب الاسماء). بدبختی. (دهار) (ترجمان القرآن ص 62). و رجوع به شقاوت شود
شقاوه. بدبختی. ضد سعادت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بدبختی. شقاء. شقوه. (مهذب الاسماء). بدبختی. (دهار) (ترجمان القرآن ص 62). و رجوع به شقاوت شود
برابر و هموار شدن مکان. (از اقرب الموارد) ، بسرعت گذشتن دو تن از یکدیگر چنانکه گوئی هریک از آنان دیگری را بسرعت میکشد. (از اقرب الموارد) ، رام شدن، واضح و روشن گشتن راه، راه نشان دادن و هدایت کردن. (ناظم الاطباء)
برابر و هموار شدن مکان. (از اقرب الموارد) ، بسرعت گذشتن دو تن از یکدیگر چنانکه گوئی هریک از آنان دیگری را بسرعت میکشد. (از اقرب الموارد) ، رام شدن، واضح و روشن گشتن راه، راه نشان دادن و هدایت کردن. (ناظم الاطباء)
بقیۀ وام و مانند آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بمعنی تلیه است، یقال: تلیت لی من حقی تلیه او تلاوه،ای بقیت بقیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تلیه شود
بقیۀ وام و مانند آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بمعنی تلیه است، یقال: تلیت لی من حقی تلیه او تلاوه،ای بقیت بقیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تلیه شود