- تقارن
- قرعه زدن تصاحب
معنی تقارن - جستجوی لغت در جدول جو
- تقارن
- قرینه بودن، تطابق دوشکل در دوسوی یک نقطه، هم زمانی بین دوچیز
- تقارن ((تَ رُ))
- قرین شدن با یکدیگر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اتفاق افتاده در یک زمان، مصادف، در ریاضیات ویژگی دو شکل دارای تقارن نسبت به هم
پیوسته و متحد بیکدیگر
Symmetrical
simétrico
symmetrisch
symetryczny
симметричный
симетричний
symmetrisch
simétrico
symétrique
simmetrico
सममितीय
সমমিতি
simetris
simetrik
סימטרי
simetriki
สมมาตร
متناظرٌ
متوازن
همزمان، هم هنگام
قرعه زدن
ستودن و مدح کردن همدیگر را
وام دادن یکدیگر را
با یکدیگر خویشی داشتن
با هم پیوسته، نزدیک، همراه، همدم
نزدیک، همراه، همدم، همزمان با هم رفیق و قرین شونده، یار همدم، پیوسته متصل، همراه نزدیک