جدول جو
جدول جو

معنی تقادم - جستجوی لغت در جدول جو

تقادم
دیرینه شدن، دیرینه بودن، دیرینگی
تصویری از تقادم
تصویر تقادم
فرهنگ فارسی عمید
تقادم
(تَ دِ)
جمع واژۀ تقدمه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به تقدمه شود
لغت نامه دهخدا
تقادم
(تَ بَدْ دی)
دیرینه شدن. (زوزنی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، با یکدیگر برابر ایستادن و مقابل شدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تقادم
دیرینه شدن دیرینگی جمع تقدمه، کهنگی بودن دیرینه شدن، کهنگی دیرینگی، جمع تقادمات
فرهنگ لغت هوشیار
تقادم
جمع تقدمه، پیشکش، هدیه
تصویری از تقادم
تصویر تقادم
فرهنگ فارسی معین
تقادم
((تَ دُ))
دیرینه شدن، دیرینگی
تصویری از تقادم
تصویر تقادم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تصادم
تصویر تصادم
به هم زده شدن، به هم کوفته شدن، سخت به هم خوردن دو چیز، کوفته شدن دو جسم به یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متقادم
تصویر متقادم
گذشته، دیرینه، پیشین
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ دِ)
دیرینه شونده. (آنندراج). دیرینه و قدیم و پیشین و کهنه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). قدیم. (کشاف اصطلاحات الفنون). دیرینه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کهن. کهنه. مزمن (در بیماری ها). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کان نافعاً من السعال المتقادم والنوازل المنحدره من الرأس الی الصدر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گفت در عهود مقدم و دهور متقادم دیوان آشکارا می گردیدند. (مرزبان نامه، ص 81). و رجوع به تقادم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَ)
آن فاصله از زمان که برای ممانعت از عقوبت کفایت کند و مقاومت نماید در مقابل اجرای حد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقاوم
تصویر تقاوم
در جنگ روبروی هم ایستادن و پایداری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهادم
تصویر تهادم
خون رایگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقادع
تصویر تقادع
در پی هم شتافتن دنبال هم افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاسم
تصویر تقاسم
هم سوگند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
بر هم زدن و با هم کوفتن و انبوهی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
دیرینه شونده دیرینه گذشته دیرینه: گفت: در عهود مقدم و دهور متقادم دیوان... آشکارا میگردیدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقادم
تصویر متقادم
((مُ تَ دِ))
گذشته، پیشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
((تَ دُ))
به هم کوفتن، سخت به هم خوردن دو چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقاسم
تصویر تقاسم
با هم بخش کردن، با هم قسم خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
برخورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
Clashing
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
en conflit
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
en conflicto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
टकराने वाला
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
bertabrakan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
ปะทะ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
botsend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
конфліктуючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
in conflitto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
em conflito
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
冲突的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
zderzający się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
zusammenstoßend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
конфликтующий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
מתנגש
دیکشنری فارسی به عبری