کار با کسی گذاشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). کار به کسی بازگذاشتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). بازگذاشتن کار بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از صراح اللغه). حاکم گردانیدن کسی را در امری. (از اقرب الموارد). سپردن و بازگذاشتن کار خود به کسی یا بخدا. (غیاث اللغات). واگذاری وتسلیم. سپردگی. (ناظم الاطباء). اختیار مقابل جبر. - تفویض بخدا،توکل بخدا و پناه بخدا. (ناظم الاطباء). تسلیم بخدا. رجوع به تفویض کردن شود. ، زن دادن بی دست پیمان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
کار با کسی گذاشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). کار به کسی بازگذاشتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). بازگذاشتن کار بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از صراح اللغه). حاکم گردانیدن کسی را در امری. (از اقرب الموارد). سپردن و بازگذاشتن کار خود به کسی یا بخدا. (غیاث اللغات). واگذاری وتسلیم. سپردگی. (ناظم الاطباء). اختیار مقابل جبر. - تفویض بخدا،توکل بخدا و پناه بخدا. (ناظم الاطباء). تسلیم بخدا. رجوع به تفویض کردن شود. ، زن دادن بی دست پیمان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
برد با خطهای سپید بافتن. (تاج المصادر بیهقی). برد با خطها و نقطه های سفید بافتن. (زوزنی). نگارین کردن جامه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : برد مفوف، رقیق و قیل فیه خطوط بیض علی الطول و فی حدیث کعب: ترفع للعبد غرفه مفوفه تفویفها لبنه من ذهب و اخری من فضه. (اقرب الموارد) : معترف شدند که مثل آن جامه ها در حسن صنعت و تلطف تفویف ندیده بودند. (ترجمه تاریخ یمینی) ، (اصطلاح علم بیان) تفویف آن است که بناء شعر بر وزنی خوش و لفظی شیرین و عبارتی متین و قوافی درست، ترکیبی سهل و معانی لطیف نهند چنانکه به افهام نزدیک باشد، و در ادراک و استخراج آن به اندیشه، بسیار و امعان فکر احتیاج نیفتد و از استعارات بعید و مجازات شاذ و تشبیهات کاذب و تجنیسات متکرر خالی باشد و هر بیت در لفظ و معنی به نفس خود قایم بوده و جز از روی معانی و تنسیق کلام به دیگری محتاج و بر آن موقوف نباشد و الفاظ و قوافی در مواضع خویش متمکن باشد و جملۀ قصیده یک طرز و یک شیوه بوده و عبارت گاه بلند و گاه پست نشود و معانی گاه متسق وگاه مضطرب نگردد و مجاورت الفاظ و لیاقت آن بیکدیگرمرعی باشد و از غرایب الفاظ و مهجورات لغت الفرس در آن مستعمل نباشد بلکه از صحیح و مشهور لغت دری و مستعملات الفاظ عربی که در محاورات و مراسلات پارسی گویان فاضل متداول باشد مرکب بود چنانکه انوری گفته است: ای در ضمان عدل تو معمور بحر و بر وی در مسیر کلک تو اسرار نفع و ضر ای روزگار عادل و ایام فتنه سوز وی آسمان ثابت و خورشید سایه ور. (از المعجم فی معائیر اشعار العجم چ مدرس رضوی صص 245-250)
برد با خطهای سپید بافتن. (تاج المصادر بیهقی). برد با خطها و نقطه های سفید بافتن. (زوزنی). نگارین کردن جامه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : برد مفوف، رقیق و قیل فیه خطوط بیض علی الطول و فی حدیث کعب: ترفع للعبد غرفه مفوفه تفویفها لبنه من ذهب و اخری من فضه. (اقرب الموارد) : معترف شدند که مثل آن جامه ها در حسن صنعت و تلطف تفویف ندیده بودند. (ترجمه تاریخ یمینی) ، (اصطلاح علم بیان) تفویف آن است که بناء شعر بر وزنی خوش و لفظی شیرین و عبارتی متین و قوافی درست، ترکیبی سهل و معانی لطیف نهند چنانکه به افهام نزدیک باشد، و در ادراک و استخراج آن به اندیشه، بسیار و امعان فکر احتیاج نیفتد و از استعارات بعید و مجازات شاذ و تشبیهات کاذب و تجنیسات متکرر خالی باشد و هر بیت در لفظ و معنی به نفس خود قایم بوده و جز از روی معانی و تنسیق کلام به دیگری محتاج و بر آن موقوف نباشد و الفاظ و قوافی در مواضع خویش متمکن باشد و جملۀ قصیده یک طرز و یک شیوه بوده و عبارت گاه بلند و گاه پست نشود و معانی گاه متسق وگاه مضطرب نگردد و مجاورت الفاظ و لیاقت آن بیکدیگرمرعی باشد و از غرایب الفاظ و مهجورات لغت الفرس در آن مستعمل نباشد بلکه از صحیح و مشهور لغت دری و مستعملات الفاظ عربی که در محاورات و مراسلات پارسی گویان فاضل متداول باشد مرکب بود چنانکه انوری گفته است: ای در ضمان عدل تو معمور بحر و بر وی در مسیر کلک تو اسرار نفع و ضر ای روزگار عادل و ایام فتنه سوز وی آسمان ثابت و خورشید سایه ور. (از المعجم فی معائیر اشعار العجم چ مدرس رضوی صص 245-250)
تیر را فوق کردن و فوق تیر بر زه کمان نهادن. (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سوفار ساختن تیررا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فوق قرار دادن تیر را. (از اقرب الموارد) ، فواق فواق خورانیدن شیر، فصیل را. و فی الحدیث علی: و ان بنی امیه لیفوقوننی تراث محمد تفویقاً، ای یعطوننی من المال قلیلاً قلیلاً. (از اقرب الموارد) ، تفضیل دادن کسی را بر قوم. (از اقرب الموارد)
تیر را فوق کردن و فوق تیر بر زه کمان نهادن. (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سوفار ساختن تیررا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فوق قرار دادن تیر را. (از اقرب الموارد) ، فواق فواق خورانیدن شیر، فصیل را. و فی الحدیث علی: و ان بنی امیه لیفوقوننی تراث محمد تفویقاً، ای یعطوننی من المال قلیلاً قلیلاً. (از اقرب الموارد) ، تفضیل دادن کسی را بر قوم. (از اقرب الموارد)
قصد کردن چیزی را بعد چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأمل کردن کلام یا رأی را اندک اندک تا نیکو کند تقدیر او را. (از المنجد). روّز رأیه و کلامه، هم بشی ٔ منه بعد شی ٔ. (اقرب الموارد)
قصد کردن چیزی را بعد چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تأمل کردن کلام یا رأی را اندک اندک تا نیکو کند تقدیر او را. (از المنجد). رَوَّزَ رأیه و کلامه، هم بشی ٔ منه بعد شی ٔ. (اقرب الموارد)
اشتربه آب بردن. (تاج المصادر بیهقی). به نرمی و سبکی راندن اشتران را سوی آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :حوّز الابل تحویزاً، وجهها الی الماء لیلهالحوز. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، در حوزۀچیزی آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
اشتربه آب بردن. (تاج المصادر بیهقی). به نرمی و سبکی راندن اشتران را سوی آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :حَوَّزَ الابل َ تحویزاً، وجهها الی الماء لیلهالحوز. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، در حوزۀچیزی آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)