دریاوانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (آنندراج). فهمانیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فهمانیدن و دریافت کنانیدن. تدریس و تعلیم و آموختگی. (ناظم الاطباء). و با لفظ کردن مستعمل. (آنندراج). تفهیم و تفهم، فهمانیدن و فهمیدن. (ناظم الاطباء). رساندن معنی به فهم شنونده بوسیلۀلفظ. (از تعریفات جرجانی) : و چون در عزیمت این کار پیوست، آنچه ممکن شد برای تفهیم متعلم... در شرح و بسط تقدیم افتاد. (کلیله و دمنه). و خوانندگان این کتاب را باید که همت بر تفهیم معانی مقصور گردانند. (کلیله و دمنه). لیکن می نماید که مراد ایشان تقریر سمر و تحریر حکایت بوده است نه تفهیم حکمت و ایضاح موعظت. (کلیله و دمنه). و رجوع به تفهم شود
دریاوانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (آنندراج). فهمانیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فهمانیدن و دریافت کنانیدن. تدریس و تعلیم و آموختگی. (ناظم الاطباء). و با لفظ کردن مستعمل. (آنندراج). تفهیم و تفهم، فهمانیدن و فهمیدن. (ناظم الاطباء). رساندن معنی به فهم شنونده بوسیلۀلفظ. (از تعریفات جرجانی) : و چون در عزیمت این کار پیوست، آنچه ممکن شد برای تفهیم متعلم... در شرح و بسط تقدیم افتاد. (کلیله و دمنه). و خوانندگان این کتاب را باید که همت بر تفهیم معانی مقصور گردانند. (کلیله و دمنه). لیکن می نماید که مراد ایشان تقریر سمر و تحریر حکایت بوده است نه تفهیم حکمت و ایضاح موعظت. (کلیله و دمنه). و رجوع به تفهم شود
افزودن. (زوزنی). افزودن حرفی یا بیشتر در اول یا میان یا آخر کلمه ای. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).... ثم فئمت (ای زید فیها حرف او اکثر فی الصدر او القلب او الطرف) فتصرف المتکلمون بها تصرفاً... (نشوءاللغه ص 1). رجوع به ص 3 و 159 همین کتاب شود، پر گردیدن دهان شتر از گیاه تازه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فراخ کردن. (زوزنی). فراختر ساختن و افزودن پالان را از آنچه که بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
افزودن. (زوزنی). افزودن حرفی یا بیشتر در اول یا میان یا آخر کلمه ای. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).... ثم فئمت (ای زید فیها حرف او اکثر فی الصدر او القلب او الطرف) فتصرف المتکلمون بها تصرفاً... (نشوءاللغه ص 1). رجوع به ص 3 و 159 همین کتاب شود، پر گردیدن دهان شتر از گیاه تازه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فراخ کردن. (زوزنی). فراختر ساختن و افزودن پالان را از آنچه که بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
به غلط افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بدگمانی افکندن و در غلط انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کای عجب، نهی از پی تحریم بود یا به تأویلی بدو توهیم بود. مولوی
به غلط افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بدگمانی افکندن و در غلط انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کای عجب، نهی از پی تحریم بود یا به تأویلی بدو توهیم بود. مولوی
برد به خط بافتن. (تاج المصادر بیهقی). منقش کردن جامه، (زوزنی). چادر مخطط بافتن: سهم البرد، خططها بصور کالسهام. (از متن اللغه) ، (اصطلاح علم بدیع) آن است که شاعر نسق شعر بر وجهی نهد که بعضی از آن بر بعضی دلالت کند و چون صاحب طبعی یک مصراع از آن بشنود بداند که مابعد آن چه تواند بود چنانکه شاعر گفته است: خون عاشق مباح داشت بتم باز وصلش حرام داشت مدام نه مباحست آنچه داشت مباح نه حرامست آنچه کرد حرام. چون شاعر بشنود که: نه مباحست آنچه داشت مباح. هر آینه دریابد که تمامی آن، آن باشد که: نه حرامست آنچه کرد حرام. و همچنین آنچه بر قافیت دلالت کند هم از این قبیل باشد چنانکه عمادی گفته است: در غم یار، یار بایستی یا غمم را کنار بایستی. اندرین بوستان که عیش منست گل طمع نیست، خار بایستی. و این صنعت را از آن جهت تسهیم خواندند که شاعر، دیگری را در دانستن بعضی از آنچه نظم خواهد کرد مساهم و مشارک گردانیده است. (ازالمعجم فی معائیر اشعار العجم چ مدرس رضوی چ دانشگاه ص 374). و رجوع به ارصاد و کشاف اصطلاحات الفنون شود
بُرد به خط بافتن. (تاج المصادر بیهقی). منقش کردن جامه، (زوزنی). چادر مخطط بافتن: سهم البرد، خططها بصور کالسهام. (از متن اللغه) ، (اصطلاح علم بدیع) آن است که شاعر نسق شعر بر وجهی نهد که بعضی از آن بر بعضی دلالت کند و چون صاحب طبعی یک مصراع از آن بشنود بداند که مابعد آن چه تواند بود چنانکه شاعر گفته است: خون عاشق مباح داشت بتم باز وصلش حرام داشت مدام نه مباحست آنچه داشت مباح نه حرامست آنچه کرد حرام. چون شاعر بشنود که: نه مباحست آنچه داشت مباح. هر آینه دریابد که تمامی آن، آن باشد که: نه حرامست آنچه کرد حرام. و همچنین آنچه بر قافیت دلالت کند هم از این قبیل باشد چنانکه عمادی گفته است: در غم یار، یار بایستی یا غمم را کنار بایستی. اندرین بوستان که عیش منست گل طمع نیست، خار بایستی. و این صنعت را از آن جهت تسهیم خواندند که شاعر، دیگری را در دانستن بعضی از آنچه نظم خواهد کرد مساهم و مشارک گردانیده است. (ازالمعجم فی معائیر اشعار العجم چ مدرس رضوی چ دانشگاه ص 374). و رجوع به ارصاد و کشاف اصطلاحات الفنون شود
بی مادر چرانیدن بهم. (تاج المصادر بیهقی). جدا کردن ستورریزگان را از مادرهای آنها بچرا. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جدا کردن بره از مادرش بچرا. (آنندراج) ، اقامت کردن در مکان. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
بی مادر چرانیدن بهم. (تاج المصادر بیهقی). جدا کردن ستورریزگان را از مادرهای آنها بچرا. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جدا کردن بره از مادرش بچرا. (آنندراج) ، اقامت کردن در مکان. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)