- تفهم
- دریافتن بدرنگ، فهمیدن
معنی تفهم - جستجوی لغت در جدول جو
- تفهم
- فهمیدن، دریافتن، مطلبی را کم کم درک کردن
- تفهم ((تَ فَ هُّ))
- دریافتن، فهمیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هم اندیشی
داناتر، فهمیده تر
بی نواسی (نواس اشتها)، شست و شوی، ناخوشایی
یکدیگر را فهمیدن و معرفت حاصل کردن
شکفتن شکوفیدن
شکستن بی جدایی
فهماندن و دریافت کردن، تدریس، تعلیم و آموختگی
فراخبالی
گمان بردن، در وهم انداختن
ترشروئی
گنگ شدن، تبهم کلام بر کسی، پوشیده بودن معنای کلام
آنکه فهم و ادراک ندارد، بی عقل
وهم داشتن، گمان بردن، به گمان افتادن، خیال و گمان کردن
سخن یا مطلب و مقصود یکدیگر را فهمیدن، یکدیگر را درک کردن
رو ترش کردن، اخم، چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، عبوس، سخت رویی، ترش رویی، تندرویی، عبس
نادان بی خرد کانا بی شعور بی خرد: (آدم نفهم)
فهماندن، حالی کردن
Figment, Hallucination
вымысел , галлюцинация
Einbildung, Halluzination
вигадка , галюцинація
wytwór, halucynacja
fantasia, alucinação
fantasia, allucinazione
fantasía, alucinación
chimère, hallucination
fantasie, hallucinatie