جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تفاهم

تفاهم

تفاهم
سخن یا مطلب و مقصود یکدیگر را فهمیدن، یکدیگر را درک کردن
تفاهم
فرهنگ فارسی عمید

تفاهم

تفاهم
یکدیگررا فهمیدن و معرفت حاصل کردن. (از اقرب الموارد).
- سوء تفاهم، اشتباه و عدم درک مقاصد حقیقی
لغت نامه دهخدا

تساهم

تساهم
قرعه زدن. (زوزنی). با یکدیگر قرعه زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تقارع. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد) ، تقسیم کردن چیزی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا

تفاهه

تفاهه
در خوردنی ها آن طعام که نه شیرین و نه ترش و نه تلخ باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تفاقم

تفاقم
بزرگ گردیدن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بزرگ و سخت قوی شدن کار. (از اقرب الموارد) : چون این خبر به ناصرالدین رسید به سیف الدوله نوشت تا روی به نیشابور نهد و برادر خویش بغراجق را بمدد او فرستاد تا کار ایشان دریابند و پیش از تفاقم شر و اشتعال نایرۀ ایشان بکفایت مهم ایشان قیام کند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 174)
لغت نامه دهخدا