جدول جو
جدول جو

معنی تفقد - جستجوی لغت در جدول جو

تفقد
جستجو کردن، جویا شدن، گمشده را بازجستن، دلجویی کردن
تصویری از تفقد
تصویر تفقد
فرهنگ فارسی عمید
تفقد(تَبْءْ)
واجستن. (زوزنی). جستن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). گمشده را جستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گمشده را واجستن و واپرسیدن و با لفظ کردن مستعمل. (آنندراج). گم شده را بازجستن و پرسش نمودن و مجازاً بمعنی دلجوئی و مهربانی و غمخواری. (غیاث اللغات). غمخواری و دلجوئی و ملاطفت و مهربانی و ترحم. (ناظم الاطباء) : و او در ابواب تفقد و تعهد، ایشان را انواع تکلف و تنوق واجب داشتی. (کلیله و دمنه). چون ابوعلی به بخارا رسید در تعهد و تفقد و اجلال واکرام قدر او مبالغت رفت. (ترجمه تاریخ یمینی). ابوابراهیم چادر کنیزکی که به تعهد و تفقد ایشان قیام می نمود در سر کشید و در خفارت آن زی از مجلس خویش بیرون گریخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 219).
آخر نگهی به سوی ما کن
دردی به تفقدی دواکن.
سعدی.
بر حالت ببخشید و کسر حالت را به تفقدی جبر کرد. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
تفقد
جستن، دلجوئی، ملاطفت
تصویری از تفقد
تصویر تفقد
فرهنگ لغت هوشیار
تفقد((تَ فَ قُّ))
دلجویی کردن، بازجست، واجست
تصویری از تفقد
تصویر تفقد
فرهنگ فارسی معین
تفقد
التفات، تلطف، دلجویی، دل نوازی، مهربانی، نواخت، بازجست، واجست، دل جویی کردن، نواختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفقه
تصویر تفقه
فقه خواندن، علم دین آموختن، فقیه شدن، فهمیدن و دانا شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحقد
تصویر تحقد
دشمنی و کینۀ کسی را به دل گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توقد
تصویر توقد
افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، گر زدن، گر کشیدن، اشتعال، التهاب، ضرام، اضطرام، تلهّب، شعله زدن
درخشان شدن، آتش افروختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفرد
تصویر تفرد
تنها شدن، یگانه شدن، یکه و تنها بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متفقد
تصویر متفقد
جویندۀ گم شده
فرهنگ فارسی عمید
(تَ دُ)
فقه آموختن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از اقرب الموارد). یقال: هو یتفقه فی العلم، ای یتعلم. (اقرب الموارد، فقیه شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، دانا شدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). فهمیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فهمیدن سخن و جز آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ یُ)
کاری از کسی خواستن، پشیمان شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خُ)
به سر بینی گرفتن کسی را. (منتهی الارب). گرفتن فقم یعنی چانه و یا سر بینی کسی را. (از ناظم الاطباء). چانه یعنی ریش کسی گرفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
یگانه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). یگانه شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در امری یگانه و بی مانند شدن. (از اقرب الموارد) : وی را دیدند از شهامت و بزرگی و تفرد وی در همه ادوات سیاست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 89) ، تنها شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : چنین خواست که تفرد در این نکته او را بودی. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 687).
گشایم راز لاهوت از تفرد
نمایم ساز ناسوت از هیولا.
خاقانی.
اذا تغرد عن ذی الاراک طائر خیر
فلا تفرد عن روضها انین حمامی.
حافظ (دیوان چ قزوینی ص 330)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَدْ دی)
یکدیگر را گم کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَنْ نی)
افروخته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). افروخته شدن آتش. (دهار) (غیاث اللغات) (آنندراج). آتش افروختن و افروخته شدن آن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لازم و متعدی است. تلألؤ ستاره و جز آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بسته شدن. (زوزنی). دفزک گردیدن دوشاب و ستبر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غلیظ شدن دوشاب. (از اقرب الموارد) ، مانند عقدۀ بنا گشتن قوس قزح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، برآمدن نورد زیرین چاه و درآمدن زبرینش در پهنایی و گشادگی چاه، سطبر شدن و گره بستن ریگ و رشته و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تراکم ریگ، مشکل شدن کار، استحکام برادری. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کینه گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شکافه و پاره شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تحرک. قال جریر: یجر المخازی من لدن ان تفقعاً. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَءْ ءُ)
شکفتن گل. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بشکفتن. (زوزنی) ، گشاده گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفتح در کلام: و منهم من عم فقال التفقح التفتح. (از اقرب الموارد) ، چشم باز کردن سگ بچه. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برآمدن بالای کوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ دَ جَ)
خرامیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تبختر. و قیل هوان یحذر شیئاً فیعدل عنه جانباً. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَقْ قِ)
گم شده را جوینده. (آنندراج) (از منتهی الارب). جویندۀ گم شده. (ناظم الاطباء) ، گم کننده چیزی. (ناظم الاطباء) ، محروم و بی نصیب، دلجویی کننده و غم خوار و مهربان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از توقد
تصویر توقد
افروخته شدن، شعله ور شدن آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرد
تصویر تفرد
یگانه شدن، بی مانند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحقد
تصویر تحقد
کینه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعقد
تصویر تعقد
بسته شدن، استحکام برداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفقه
تصویر تفقه
فقه آموختن، فقیه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفقح
تصویر تفقح
شکفتن گل، گشاده گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفصد
تصویر تفصد
روان شدن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقد
تصویر تنقد
سره یابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحقد
تصویر تحقد
((تَ حَ قُّ))
کینه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توقد
تصویر توقد
((تَ وَ قُّ))
برافروختن، شعله ور شدن آتش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفرد
تصویر تفرد
((تَ فَ رُّ))
یگانه بودن، تنها شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفقه
تصویر تفقه
((تَ فَ قُّ))
فقه آموختن، دانشمندی جستن
فرهنگ فارسی معین