- تفسح
- فراخ ساختن
معنی تفسح - جستجوی لغت در جدول جو
- تفسح
- گشاده ساختن، فراخ ساختن، وسعت دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سیب
گشاد شدن، باز شدن
شکفتن گل، گشاده گردیدن
پهن شدن و واگشوده شدن
به تکلف فصاحت نمودن
دختر گایی، شاشیدن
فراخی و فراخ کردن، توسیع
بیان و واضح و آشکار شدن
قطعه قطعه شدن
مسح کردن
لکۀ سیاه که در چهرۀ انسان پیدا می شود، کلف، ماه گرفت
اندوه و بی قراری دل، میل و خواهش به هر چیز
حالتی در زنان آبستن که به برخی خوراکی ها رغبت شدید پیدا می کنند، ویار
ملال، اندوه، تلوسه، تالواسه، تلواسه، تاس، تاسه
اندوه و بی قراری دل، میل و خواهش به هر چیز
حالتی در زنان آبستن که به برخی خوراکی ها رغبت شدید پیدا می کنند، ویار
ملال، اندوه، تلوسه، تالواسه، تلواسه، تاس، تاسه
سیب، میوه ای تقریباً گرد با پوست زرد، قرمز یا سبز، گوشت سفید، خوشبو و خوش طعم که چند نوع است، درختی از تیرۀ گل سرخیان، دارای برگ های بیضی و دندانه دار که شکوفه های سفید و صورتی دارد
قطعه قطعه شدن، ریز ه ریزه شدن، زایل شدن موی از پوست
گرمی و حرارت
جای فراخ، بیابان وسیع
گرمی، حرارت