جدول جو
جدول جو

معنی تفریز - جستجوی لغت در جدول جو

تفریز
(تَءْ)
جدا نمودن و قطع کردن کاری بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفرید
تصویر تفرید
کناره گیری کردن، گوشه گرفتن، دوری گزیدن از مردم، فقیه شدن، به یگانگی پذیرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفریط
تصویر تفریط
کوتاهی کردن در کاری، اظهار عجز کردن در کاری، بیهوده ساختن، ضایع کردن، تلف کردن مال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
کم کردن عدد کوچک تر (مفروق) از عدد بزرگ تر (مفروقٌ منه)، در ادبیات در فن بدیع جدا کردن دو موصوف از یکدیگر و دربارۀ هر کدام حکمی کردن، برای مثال من نگویم به ابر مانندی / که نکو ناید از خردمندی ی او همی گرید و همی بارد / تو همی بخشی و همی خندی پراکنده کردن، جدا شدن چیزی از چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افریز
تصویر افریز
کرانۀ دیوار که برآمده باشد، آنچه از دیوار برآمده باشد، سنگی که در کنار دیوار یا پایه قرار بدهند، خانۀ ساخته شده از آجر و گچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحریز
تصویر تحریز
نگه داری کردن، در نگه داری چیزی کوشش و مبالغه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفریع
تصویر تفریع
برآمدن، سربلند ساختن، پراکندن، از هم جدا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفریغ
تصویر تفریغ
فارغ کردن، فارغ ساختن، خالی کردن ظرف
تفریغ حساب: واریز کردن حساب و فارغ شدن از آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفریح
تصویر تفریح
شادمانی کردن، شادمانی و خوشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیریز
تصویر تیریز
چاک جامه، دامن، برای مثال هست پیراهنی و شلواری / نیست بر هر دو نیفه و تیریز (مسعودسعد - ۴۹۴)، بال و پر مرغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفریش
تصویر تفریش
بوباندن (بوب فرش)، گستردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبریز
تصویر تبریز
پیدا و آشکار کردن چیزی، بیرون آوردن، و نام شهری است درآذربایجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریز
تصویر تاریز
ثابت گردانیدن، محکم کردن، استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفریخ
تصویر تفریخ
نو گیاه بر آمدن از ریشه درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرید
تصویر تفرید
فقیه شدن، دانا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی کردن واژگان بیگانه را به روش فارسی دگرکردن و آرشی جز آرش آن ها نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفریض
تصویر تفریض
رخنه نمودن، جدا جدا کردن، قطع کردن بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفریح
تصویر تفریح
شاد کردن، خوشی و عیش و تماشا و تفرج و گشت و بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیریز
تصویر تیریز
شاخ جامه را گویند که جابوق است، بال و پر مرغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افریز
تصویر افریز
یونانی تازی گشته برزین اسپر
فرهنگ لغت هوشیار
پناه دادن، نگاهداشتن بسیار بسیار نگاهداشتن، پناه دادن، استوار گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشریز
تصویر تشریز
آزار رسانی، دشنامگویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعریز
تصویر تعریز
ترنجیدن، پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
اندوه وابردن، از دشواری و غم بیرون آوردن، خواوند دور کردن غم را از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفریه
تصویر تفریه
کفانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
پراکنده کردن، جدا جدا کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفریغ
تصویر تفریغ
ریختن خون، فارغ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفریع
تصویر تفریع
به بالا بر شدن، به نشیت فرو شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفریط
تصویر تفریط
ضایع کردن، کمی کردن در کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبریز
تصویر تبریز
((تَ))
بیرون آوردن، آشکار کردن، پیشی گرفتن، نام مرکز استان آذربایجان شرقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحریز
تصویر تحریز
((تَ))
در نگهداری چیزی مبالغه کردن، پناه دادن، محکم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
((تَ))
جدا کردن، کم کردن عدد کوچکتر از بزرگتر، جدایی، کاهش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفریغ
تصویر تفریغ
((تَ))
خالی کردن ظرف از آنچه در آن است، پرداختن و فراغت از کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
پراکنش، کاهش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تفریح
تصویر تفریح
لشتن
فرهنگ واژه فارسی سره