فراست بردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دانستن بعلامت و نشان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دریافتن چیزی را در نظر اول بعلامات و آثار. (غیاث اللغات). تعرف به ظن صائب. (از اقرب الموارد). دریافت بفراست و زیرکی و ادراک و فهم و هوشیاری. (ناظم الاطباء) : به نظر تفرس از احوال باطن او تفحصی کرد. (سندبادنامه ص 189). از آنجا که صدق تفرس فطانت پادشاه بود دانست که... (جهانگشای جوینی). و چون جنیقای به حس عقل تفرس کرده بود... (جهانگشای جوینی) ، ثبات ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ثبات ورزیدن و درنگ کردن. (از اقرب الموارد) ، نمودن بمردم که او سوار ماهر بسواری است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فلان لیس بفارس و لکنه یتفرس. (اقرب الموارد)
فراست بردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دانستن بعلامت و نشان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دریافتن چیزی را در نظر اول بعلامات و آثار. (غیاث اللغات). تعرف به ظن صائب. (از اقرب الموارد). دریافت بفراست و زیرکی و ادراک و فهم و هوشیاری. (ناظم الاطباء) : به نظر تفرس از احوال باطن او تفحصی کرد. (سندبادنامه ص 189). از آنجا که صدق تفرس فطانت پادشاه بود دانست که... (جهانگشای جوینی). و چون جنیقای به حس عقل تفرس کرده بود... (جهانگشای جوینی) ، ثبات ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ثبات ورزیدن و درنگ کردن. (از اقرب الموارد) ، نمودن بمردم که او سوار ماهر بسواری است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فلان ُ لیس بفارس و لکنه ُ یتفرس. (اقرب الموارد)
تحصیل دانش نماینده بواسطۀ نشان و علامت. (ناظم الاطباء). داننده بعلامت و نشان. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که مطلبی را از راه علامت و نشانه دریابد: و متفرسان نجوم و متکیسان طب. (ترجمه محاسن اصفهان ص 125). و رجوع به تفرس شود، حکم کننده. (ناظم الاطباء). حکم کننده از روی علامت و صور ظاهری. (از فرهنگ جانسون) ، قیافه دان. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، کسی که در سواری خود را ماهر مینمایاند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفرس شود، آن که ادعای فارسی میکند. (ناظم الاطباء)
تحصیل دانش نماینده بواسطۀ نشان و علامت. (ناظم الاطباء). داننده بعلامت و نشان. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که مطلبی را از راه علامت و نشانه دریابد: و متفرسان نجوم و متکیسان طب. (ترجمه محاسن اصفهان ص 125). و رجوع به تفرس شود، حکم کننده. (ناظم الاطباء). حکم کننده از روی علامت و صور ظاهری. (از فرهنگ جانسون) ، قیافه دان. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، کسی که در سواری خود را ماهر مینمایاند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفرس شود، آن که ادعای فارسی میکند. (ناظم الاطباء)
فارسی گشته کلمه ای که از زبان دیگر بفارسی آورده شده پارسی گردانیده: (برشکال مفرس برسکال است) (غیاث: برشکال)، توضیح این لفظ عربی نیست بلکه بشکل عربی مانند معرب ساخته شده و مفرس در عربی بمعنی آنچه برای دریدن نزد حیوان درنده گذاشته میشود ب میباشد
فارسی گشته کلمه ای که از زبان دیگر بفارسی آورده شده پارسی گردانیده: (برشکال مفرس برسکال است) (غیاث: برشکال)، توضیح این لفظ عربی نیست بلکه بشکل عربی مانند معرب ساخته شده و مفرس در عربی بمعنی آنچه برای دریدن نزد حیوان درنده گذاشته میشود ب میباشد