یکدیگر را نیست و سپری گردانیدن در جنگ و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نیست گردانیدن بعض قوم مر بعضی دیگر را. (از اقرب الموارد) : این تفانی از ضد آید، ضد را چون نباشد ضد، نبود جز بقا. مولوی
یکدیگر را نیست و سپری گردانیدن در جنگ و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نیست گردانیدن بعض قوم مر بعضی دیگر را. (از اقرب الموارد) : این تفانی از ضد آید، ضد را چون نباشد ضد، نَبْوَد جز بقا. مولوی
با یکدیگر قراری نهادن، و بیشتر تبانی علیه ثالثی است. مواضعۀ نهانی پیمان بستن. این کلمه برساخته از مادۀ ’ب ن ی’ است و در فرهنگهای عربی استعمال نشده. در نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز آمده: تبانی با یکدیگر قرار گذاشتن از کلمات مجعول است و در کتب لغت موجود نیست. (شمارۀ دوم از سال اول نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز)
با یکدیگر قراری نهادن، و بیشتر تبانی علیه ثالثی است. مواضعۀ نهانی پیمان بستن. این کلمه برساخته از مادۀ ’ب ن ی’ است و در فرهنگهای عربی استعمال نشده. در نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز آمده: تبانی با یکدیگر قرار گذاشتن از کلمات مجعول است و در کتب لغت موجود نیست. (شمارۀ دوم از سال اول نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز)
حسین بن احمد بن علی بن محمد بن یعقوب الواسطی مکنی به ابوعبدالله معروف به ابن تبان که از وی ابومسعود احمد بن محمد بن علی بن عبدالله النحلی (کذا) الرازی الحافظ روایت کرده است. (انساب سمعانی ورق 103). رجوع به تاج العروس ج 9 صص 152-153 شود
حسین بن احمد بن علی بن محمد بن یعقوب الواسطی مکنی به ابوعبدالله معروف به ابن تبان که از وی ابومسعود احمد بن محمد بن علی بن عبدالله النحلی (کذا) الرازی الحافظ روایت کرده است. (انساب سمعانی ورق 103). رجوع به تاج العروس ج 9 صص 152-153 شود
موسی بن حفص بن نوح بن محمد بن موسی التبانی الکسّی مکنی به ابوهارون که برای کسب علم به حجاز و عراق رفت.... وی از محمد بن عبدالله بن زیدالمقری روایت کرد، و ازو حمادبن شاکرالنسفی روایت کرده است. (از معجم البلدان ج 2 ص 358). مؤلف تاج العروس صاحب ترجمه را منسوب به تبانه قریه ای به ماوراءالنهر ذکر کرده است. رجوع به تاج العروس ج 9 ص 153 شود
موسی بن حفص بن نوح بن محمد بن موسی التبانی الکِسّی مکنی به ابوهارون که برای کسب علم به حجاز و عراق رفت.... وی از محمد بن عبدالله بن زیدالمقری روایت کرد، و ازو حمادبن شاکرالنسفی روایت کرده است. (از معجم البلدان ج 2 ص 358). مؤلف تاج العروس صاحب ترجمه را منسوب به تَبانَه قریه ای به ماوراءالنهر ذکر کرده است. رجوع به تاج العروس ج 9 ص 153 شود
ابوطاهر تبانی که از اعیان قضات دورۀ سلطان مسعود غزنوی بود:... و قاضی بوطاهر تبانی را که از اعیان قضات است، برسولی نامزد کرده می آید تا بدان دیار کریم حرسهالله آید و عهدها تازه کرده شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 77). رجوع به ابوطاهر شود
ابوطاهر تبانی که از اعیان قضات دورۀ سلطان مسعود غزنوی بود:... و قاضی بوطاهر تبانی را که از اعیان قضات است، برسولی نامزد کرده می آید تا بدان دیار کریم حرسهالله آید و عهدها تازه کرده شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 77). رجوع به ابوطاهر شود
ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 144هزارگزی جنوب میناب و بر سر راه مالرو جاسک به میناب واقع است و40 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 144هزارگزی جنوب میناب و بر سر راه مالرو جاسک به میناب واقع است و40 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
گیاهی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کنایه از مظلومان و پریشان شدگان باشد. (آنندراج) (برهان). کنایه از مظلومان پریشان وبیماران عاجز باشد. (انجمن آرای ناصری) : بخوشبوئی خاک افتادگان بخوشخوئی طبع آزادگان. نظامی. زبس افتادگان را داد میداد جهان را عدل نوشروان شد از یاد. نظامی. نترسد آنکه بر افتادگان نبخشاید که گر ز پای درآید کسش نگیرد دست. سعدی. ما خود افتادگان مسکینیم حاجت تیغبرکشیدن نیست. سعدی. آنکس که اوفتاد خدایش گرفت دست گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری. حافظ. حذر کن ز آزار افتادگان. فتحعلی خان صبا
گیاهی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کنایه از مظلومان و پریشان شدگان باشد. (آنندراج) (برهان). کنایه از مظلومان پریشان وبیماران عاجز باشد. (انجمن آرای ناصری) : بخوشبوئی خاک افتادگان بخوشخوئی طبع آزادگان. نظامی. زبس افتادگان را داد میداد جهان را عدل نوشروان شد از یاد. نظامی. نترسد آنکه بر افتادگان نبخشاید که گر ز پای درآید کسش نگیرد دست. سعدی. ما خود افتادگان مسکینیم حاجت تیغبرکشیدن نیست. سعدی. آنکس که اوفتاد خدایش گرفت دست گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری. حافظ. حذر کن ز آزار افتادگان. فتحعلی خان صبا
از ’ف ن ی’، یکدیگر را نیست و سپری کننده در جنگ. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، همدیگر را مستأصل کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفانی شود
از ’ف ن ی’، یکدیگر را نیست و سپری کننده در جنگ. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، همدیگر را مستأصل کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفانی شود
جمع واژۀ افانیه، نام گیاهی است و سگ انگور. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، حقارت و ابتذال. (آنندراج). خواری. ذلت. (ناظم الاطباء). سرافکندگی. (یادداشت مؤلف) : افتادگیم به طالعم نیست در پای خمی چرا نیفتم. ، کنایه از احتیاج و نکبت. (آنندراج) : نیامیزند با هم مردمان از نخوت دولت پس از افتادگی از هم جدائی نیست یاران را. وحید (از آنندراج). ، نقصان. کاست. (فرهنگ فارسی معین). محذوف. خرم در کتاب و مانند آن. (یادداشت مؤلف). سقوط. (ناظم الاطباء) : این کتاب افتادگی دارد. (از فرهنگ فارسی معین)
جَمعِ واژۀ اَفانِیَه، نام گیاهی است و سگ انگور. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، حقارت و ابتذال. (آنندراج). خواری. ذلت. (ناظم الاطباء). سرافکندگی. (یادداشت مؤلف) : افتادگیم به طالعم نیست در پای خمی چرا نیفتم. ، کنایه از احتیاج و نکبت. (آنندراج) : نیامیزند با هم مردمان از نخوت دولت پس از افتادگی از هم جدائی نیست یاران را. وحید (از آنندراج). ، نقصان. کاست. (فرهنگ فارسی معین). محذوف. خرم در کتاب و مانند آن. (یادداشت مؤلف). سقوط. (ناظم الاطباء) : این کتاب افتادگی دارد. (از فرهنگ فارسی معین)