جدول جو
جدول جو

معنی تفانی - جستجوی لغت در جدول جو

تفانی
یکدیگر را نابود کردن
تصویری از تفانی
تصویر تفانی
فرهنگ فارسی عمید
تفانی(تَ ءَرْ رُ)
یکدیگر را نیست و سپری گردانیدن در جنگ و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نیست گردانیدن بعض قوم مر بعضی دیگر را. (از اقرب الموارد) :
این تفانی از ضد آید، ضد را
چون نباشد ضد، نبود جز بقا.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تفانی
نیست گرداندن یکدیگر هم نابودی، یکدیگر را نابود کردن هم را نیست کردن، با هم نیست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تفانی((تَ))
یکدیگر را نابود کردن، با هم نیست شدن
تصویری از تفانی
تصویر تفانی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهانی
تصویر تهانی
به هم تهنیت گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تدانی
تصویر تدانی
به هم نزدیک شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبانی
تصویر تبانی
با هم سازش کردن و هم دست شدن برای اقدام به امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفادی
تصویر تفادی
خود را از کسی حفظ کردن، پرهیز نمودن، یک سو شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توانی
تصویر توانی
سست شدن، سستی کردن، کوتاهی کردن در کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنانی
تصویر تنانی
جسمانی، مربوط به جسم
فرهنگ فارسی عمید
(گَ زُ پَ / پِ کَ دَ)
با یکدیگر قراری نهادن، و بیشتر تبانی علیه ثالثی است. مواضعۀ نهانی پیمان بستن. این کلمه برساخته از مادۀ ’ب ن ی’ است و در فرهنگهای عربی استعمال نشده. در نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز آمده: تبانی با یکدیگر قرار گذاشتن از کلمات مجعول است و در کتب لغت موجود نیست. (شمارۀ دوم از سال اول نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز)
لغت نامه دهخدا
(تُبْ با)
منسوب به تبان، شلوار کوتاهی که ملاحان پوشند. (انساب سمعانی ورق 103)
لغت نامه دهخدا
(تُبْ با)
حسین بن احمد بن علی بن محمد بن یعقوب الواسطی مکنی به ابوعبدالله معروف به ابن تبان که از وی ابومسعود احمد بن محمد بن علی بن عبدالله النحلی (کذا) الرازی الحافظ روایت کرده است. (انساب سمعانی ورق 103). رجوع به تاج العروس ج 9 صص 152-153 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به یک سو خمیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
موسی بن حفص بن نوح بن محمد بن موسی التبانی الکسّی مکنی به ابوهارون که برای کسب علم به حجاز و عراق رفت.... وی از محمد بن عبدالله بن زیدالمقری روایت کرد، و ازو حمادبن شاکرالنسفی روایت کرده است. (از معجم البلدان ج 2 ص 358). مؤلف تاج العروس صاحب ترجمه را منسوب به تبانه قریه ای به ماوراءالنهر ذکر کرده است. رجوع به تاج العروس ج 9 ص 153 شود
لغت نامه دهخدا
(تَبْ با)
منسوب به تبانه. رجوع بهمین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(تَبْ با)
ابوطاهر تبانی که از اعیان قضات دورۀ سلطان مسعود غزنوی بود:... و قاضی بوطاهر تبانی را که از اعیان قضات است، برسولی نامزد کرده می آید تا بدان دیار کریم حرسهالله آید و عهدها تازه کرده شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 77). رجوع به ابوطاهر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 144هزارگزی جنوب میناب و بر سر راه مالرو جاسک به میناب واقع است و40 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اُ نا)
گیاهی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کنایه از مظلومان و پریشان شدگان باشد. (آنندراج) (برهان). کنایه از مظلومان پریشان وبیماران عاجز باشد. (انجمن آرای ناصری) :
بخوشبوئی خاک افتادگان
بخوشخوئی طبع آزادگان.
نظامی.
زبس افتادگان را داد میداد
جهان را عدل نوشروان شد از یاد.
نظامی.
نترسد آنکه بر افتادگان نبخشاید
که گر ز پای درآید کسش نگیرد دست.
سعدی.
ما خود افتادگان مسکینیم
حاجت تیغبرکشیدن نیست.
سعدی.
آنکس که اوفتاد خدایش گرفت دست
گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری.
حافظ.
حذر کن ز آزار افتادگان.
فتحعلی خان صبا
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
از ’ف ن ی’، یکدیگر را نیست و سپری کننده در جنگ. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، همدیگر را مستأصل کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفانی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نی ی)
جمع واژۀ افانیه، نام گیاهی است و سگ انگور. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، حقارت و ابتذال. (آنندراج). خواری. ذلت. (ناظم الاطباء). سرافکندگی. (یادداشت مؤلف) :
افتادگیم به طالعم نیست
در پای خمی چرا نیفتم.
، کنایه از احتیاج و نکبت. (آنندراج) :
نیامیزند با هم مردمان از نخوت دولت
پس از افتادگی از هم جدائی نیست یاران را.
وحید (از آنندراج).
، نقصان. کاست. (فرهنگ فارسی معین). محذوف. خرم در کتاب و مانند آن. (یادداشت مؤلف). سقوط. (ناظم الاطباء) : این کتاب افتادگی دارد. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
منسوب به تبان. رجوع بهمین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فتانی
تصویر فتانی
در تازی نیامده شهر آشوبی حالت و کیفیت فتان فتنه انگیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبانی
تصویر تبانی
با یکدیگر قراری نهادن، نهانی پیمان بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهانی
تصویر تهانی
بهم تهنیت گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توانی
تصویر توانی
مانده و سست گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغانی
تصویر تغانی
بی نیازی از هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفادی
تصویر تفادی
خویشتنداری، رها جویی، سر بها دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدانی
تصویر تدانی
بهم نزدیک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهانی
تصویر تهانی
((تَ))
جمع تهنیت، شادباش ها، تبریک ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفادی
تصویر تفادی
((تَ))
دوری گزیدن، پرهیز نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفاوی
تصویر تفاوی
((تَ))
مساعده دادن به کارگر و زارع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توانی
تصویر توانی
((تَ))
سست شدن، سستی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبانی
تصویر تبانی
((تَ))
با یکدیگر هم دست شدن برای انجام کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبانی
تصویر تبانی
ساخت و پاخت، سازش
فرهنگ واژه فارسی سره