جدول جو
جدول جو

معنی تغنین - جستجوی لغت در جدول جو

تغنین
(تَ ءَبْ بی)
اغن گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اغن شود، افزون شدن درخت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تغنی
تصویر تغنی
سرود گفتن، سرود خواندن، شعر را به آواز خواندن، آوازه خوانی، توانگر شدن، بی نیاز شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنین
تصویر تنین
ماهی، مار بزرگ، اژدها
تنین فلک: در علم نجوم، از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی به شکل اژدها که قسمتی از آن بین دب اکبر و دب اصغر قرار دارد، اژدهای فلک، کهکشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقنین
تصویر تقنین
قانون وضع کردن، قانون گذاردن، قانون گذاری
فرهنگ فارسی عمید
(اِءْ)
ببانگ درآوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آواز کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شلوارو تنبان و رغین. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 12). پای جامه و ازار. (آنندراج). رجوع به رغین شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
در تداول فارسی امروز، قانون گزاردن. وضع قانون کردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مادۀ بعد و قانون شود
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
پیوسته ماش خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
به بانگ آوردن. (تاج المصادر بیهقی). به جرست آوردن کمان و جز آن. (زوزنی). به بانگ آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تیز و روشن و تابان کردن کارد و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج). تیزکردن کارد و جز آن با سنگساب. (از متن اللغه). تیزکردن و صیقلی دادن کارد را. (از اقرب الموارد) (از المنجد)، آراستن و نیکوکردن سخن را، راست کردن نیزه را به سوی کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)، سنان گذاشتن نیزه را. (از متن اللغه) (از المنجد)، تسویک دندانها. (از متن اللغه) (از المنجد)، رستن دندانهای بدنه (شتر یا گاو قربانی که بمکه فرستند) . (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بانگ کردن مگس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ ءَ)
روان شدن آب بینی. (اقرب الموارد) (المنجد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِعْ)
بستن گوسفند را برای فربه شدن. (ازاقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَشْ شُ)
فروپوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فروپوشیدن و در لفاف گذاشتن و محفوظ داشتن و مخفی ساختن چیزی یا دانشی و جز اینها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شهری است و از آن است ایوب تبنینی بن ابوبکر بن خطلیا. (منتهی الارب). شهری است در کوههای بنی عامر و مشرف بر شهر بانیاس بین دمشق و صور. (معجم البلدان ج 2 ص 364). قصبۀ کوچکی است در ولایت بیروت و در 20 هزارگزی مشرق صور. در دوران جنگهای صلیبی دارای استحکام و اهمیت بود. در سال 583 هجری قمری صلاح الدین ایوبی آن را بازگرفت. دارای باغها و درختان پرمیوه و کشت زارهای خرم است و بر بالای تپه ای قرار دارد و چشم انداز زیبایی را بوجود آورده است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
درغبن انداختن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دیوانه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) ، قوافی التجنین، ابیاتی که برای جن سروده شود، مانند:
الا یا طبیب الجن هل لک حیلهٌ
فان طبیب الانس اعیاه دائیا.
(اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ قَ)
بچۀ ناتمام افکندن شتر ماده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آژنگ روی گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترنجیدن و درکشیده شدن چیزی و فی الاساس: دخلت علیه فغضن لی من جبهته. (از اقرب الموارد) ، از یک نوع سیر بازگردیدن ناقه: غضنت الناقه، راجعت، همیشگی شدن باران آسمان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گل آوردن درخت، بازپس گشتن و بددلی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). یقال: حمل فحنن، ای هلل و کذب، ای رجع و جبن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَبْ بُهْ)
سراییدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (مجمل اللغه). سراییدن و سرود گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سراییدن و خوانندگی کردن به آواز. (ازاقرب الموارد) ، با زن عشقبازی کردن، ستودن یا نکوهیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بی نیاز شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). بی نیازی نمودن. (زوزنی). بی نیاز گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغنیه شود
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
کسی را سرود آموختن. (تاج المصادر بیهقی) ، سرود گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بی نیاز گردانیدن خداوند کسی را. (از اقرب الموارد) ، عشق بازی نمودن با زن، ستودن یا نکوهیدن کسی را، بانگ کردن کبوتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَبْ بی)
غنیمت دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (مجمل اللغه). غنیمت دادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عطیه دادن یا زائد بر سهم بکسی چیزی دادن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دهی است از دهستان چالدران در بخش سیه چشمۀ شهرستان ماکو که 210 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقنین
تصویر تقنین
قانون گذاردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغنی
تصویر تغنی
سراییدن، سرود گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
قرین و همتا و حریف و همزاد اژدها که ماری بزرگ است اژدها که ماری بزرگ است اژدها که ماری بزرگ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغنیم
تصویر تغنیم
پروه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغنیه
تصویر تغنیه
آواز خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجنین
تصویر تجنین
دیوانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغنیه
تصویر تغنیه
((تَ یِ))
آواز خواندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقنین
تصویر تقنین
((تَ))
قانون گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنین
تصویر تنین
((تَ نِّ))
اژدها، ماهی، جمع تنانین، نام یکی از صورت های فلکی نیمکره شمالی آسمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغنی
تصویر تغنی
((تَ غَ نِّ))
سرود خواندن، شعر را به آواز خواندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغنی
تصویر تغنی
توانگر شدن، بی نیاز شدن، توانگری، بی نیازی
فرهنگ فارسی معین
قانونگزاری، قانون وضع کردن، قانونگزاری کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد