جدول جو
جدول جو

معنی تغنی

تغنی
توانگر شدن، بی نیاز شدن، توانگری، بی نیازی
تصویری از تغنی
تصویر تغنی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تغنی

تغنی

تغنی
سرود گفتن، سرود خواندن، شعر را به آواز خواندن، آوازه خوانی، توانگر شدن، بی نیاز شدن
تغنی
فرهنگ فارسی عمید

تغنی

تغنی
سراییدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (مجمل اللغه). سراییدن و سرود گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سراییدن و خوانندگی کردن به آواز. (ازاقرب الموارد) ، با زن عشقبازی کردن، ستودن یا نکوهیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بی نیاز شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). بی نیازی نمودن. (زوزنی). بی نیاز گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغنیه شود
لغت نامه دهخدا

تغنی

تغنی
آوازخوانی، خنیاگری، رامشگری، سرودخوانی، بی نیازی، توانگری، غنا، سراییدن، سرود خواندن
متضاد: نوحه سرایی کردن، بی نیاز شدن، توانگر شدن، غنی شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

تدنی

تدنی
فرودش پستیدن، نزدیک شدن -1 نزدیک آمدن، پایین آمدن پست شدن، نزدیکی، پستی، جمع تدنیات. پست شدن
فرهنگ لغت هوشیار