جدول جو
جدول جو

معنی تغنی - جستجوی لغت در جدول جو

تغنی
سرود گفتن، سرود خواندن، شعر را به آواز خواندن، آوازه خوانی، توانگر شدن، بی نیاز شدن
تصویری از تغنی
تصویر تغنی
فرهنگ فارسی عمید
تغنی
(تَ ءَبْ بُهْ)
سراییدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (مجمل اللغه). سراییدن و سرود گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سراییدن و خوانندگی کردن به آواز. (ازاقرب الموارد) ، با زن عشقبازی کردن، ستودن یا نکوهیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بی نیاز شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). بی نیازی نمودن. (زوزنی). بی نیاز گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغنیه شود
لغت نامه دهخدا
تغنی
سراییدن، سرود گفتن
تصویری از تغنی
تصویر تغنی
فرهنگ لغت هوشیار
تغنی
توانگر شدن، بی نیاز شدن، توانگری، بی نیازی
تصویری از تغنی
تصویر تغنی
فرهنگ فارسی معین
تغنی
((تَ غَ نِّ))
سرود خواندن، شعر را به آواز خواندن
تصویری از تغنی
تصویر تغنی
فرهنگ فارسی معین
تغنی
آوازخوانی، خنیاگری، رامشگری، سرودخوانی، بی نیازی، توانگری، غنا، سراییدن، سرود خواندن
متضاد: نوحه سرایی کردن، بی نیاز شدن، توانگر شدن، غنی شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متغنی
تصویر متغنی
سرود خوان
فرهنگ فارسی عمید
(تَ ءَبْ بی)
اغن گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اغن شود، افزون شدن درخت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
دهی است از دهستان چالدران در بخش سیه چشمۀ شهرستان ماکو که 210 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غَنْ نی)
سرود گوینده و سراینده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بی نیاز. (ناظم الاطباء). بی نیاز گردنده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ستاینده و نکوهنده و سرزنش کننده (اضداد). (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، عاشق و عشقباز. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تغنی شود
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
کسی را سرود آموختن. (تاج المصادر بیهقی) ، سرود گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بی نیاز گردانیدن خداوند کسی را. (از اقرب الموارد) ، عشق بازی نمودن با زن، ستودن یا نکوهیدن کسی را، بانگ کردن کبوتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَبْ بی)
غنیمت دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (مجمل اللغه). غنیمت دادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عطیه دادن یا زائد بر سهم بکسی چیزی دادن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تغنج
تصویر تغنج
نازک کردن، کرشمه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغطی
تصویر تغطی
پوشیده شدن پوشیده بودن پوشیدن مستور داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغشی
تصویر تغشی
فروگرفتن کار کسی را پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغذی
تصویر تغذی
خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعنی
تصویر تعنی
رنجیدن، رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغدی
تصویر تغدی
پگاهانه خوردن چاشت خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغانی
تصویر تغانی
بی نیازی از هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکنی
تصویر تکنی
بر نام یابی (برنام لقب کنیه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمنی
تصویر تمنی
آرزو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهنی
تصویر تهنی
مبارکباد دادن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تونی
تصویر تونی
دزد و عیارو راهزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغنم
تصویر تغنم
غنیمت گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحنی
تصویر تحنی
خمیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسنی
تصویر تسنی
برگشتن، دگر شدن، نرمکاری، افسون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطنی
تصویر تطنی
گمان بردن
فرهنگ لغت هوشیار
فرودش پستیدن، نزدیک شدن -1 نزدیک آمدن، پایین آمدن پست شدن، نزدیکی، پستی، جمع تدنیات. پست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنی
تصویر ترنی
چشم دوزی چشم ناگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغنی
تصویر اغنی
بی نیاز، غنی تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متغنی
تصویر متغنی
سراینده سرود گوی، بی نیاز بی نیاز گردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغنیم
تصویر تغنیم
پروه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغنیه
تصویر تغنیه
آواز خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
درنگ کردن، انتظار نمودن درنگ دیر کاری آهستگی سستی سستکاری گیاخن درنگ کردن ایست کردن آهسته کردن، سستی کردن تاخیر کردن، آهستگی درنگ، تاخیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغنیه
تصویر تغنیه
((تَ یِ))
آواز خواندن
فرهنگ فارسی معین