جدول جو
جدول جو

معنی تغریق - جستجوی لغت در جدول جو

تغریق
(بَ ه ه)
غرقه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غرقه گردانیدن. (زوزنی) (از اقرب الموارد) ، سخت کشیدن کمان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، کشتن، اصله ان القابلهکانت تغرق المولود فی الماء السلی عالم القحط لیموت ثم جعل کل قتل تغریقاً. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تغریق
وینستن در آب فرو رفتن، در آب فرو کردن غوته دادن غرق کردن در آب فرو بردن،جمع تغریقات
فرهنگ لغت هوشیار
تغریق
((تَ))
غرق کردن، در آب فرو بردن
تصویری از تغریق
تصویر تغریق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تشریق
تصویر تشریق
روشن ساختن، نور انداختن، زیباروی شدن، به سوی مشرق توجه کردن، خشکانیدن گوشت در آفتاب، سه روز بعد از عید قربان که در قدیم عرب ها گوشت های قربانی را خشک می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحریق
تصویر تحریق
سوزاندن، چیزی را آتش زدن یا در آتش انداختن که بسوزد، آتش زدن در چیزی، با حرارت زیاد سبب آسیب یا آزار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعریق
تصویر تعریق
عرق کردن، به عرق آوردن، شراب را با مقدار کمی آب مخلوط کردن، ظرف را اندکی آب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
کم کردن عدد کوچک تر (مفروق) از عدد بزرگ تر (مفروقٌ منه)، در ادبیات در فن بدیع جدا کردن دو موصوف از یکدیگر و دربارۀ هر کدام حکمی کردن، برای مثال من نگویم به ابر مانندی / که نکو ناید از خردمندی ی او همی گرید و همی بارد / تو همی بخشی و همی خندی پراکنده کردن، جدا شدن چیزی از چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغریر
تصویر تغریر
چیزی را در معرض هلاک قرار دادن، به خطر افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغرید
تصویر تغرید
آواز خواندن، پرندۀ خوش آواز، بانگ بلبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغرید
تصویر تغرید
در گلو گرداندن آواز را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبریق
تصویر تبریق
آراستگی، زیور بافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریق
تصویر تاریق
بیدار داشتن کسی را بیداراندن بیدار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمریق
تصویر تمریق
سرود فرومایگان گفتن سرا پوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغریب
تصویر تغریب
به خور بر رفتن، خور برش خور بر زدگی (غربزدگی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توریق
تصویر توریق
برگ کردن برگ بر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغریر
تصویر تغریر
در خطر وهلاکت افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدریق
تصویر تدریق
نرم گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
پراکنده کردن، جدا جدا کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخریق
تصویر تخریق
پاره پاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
داخل کردن داروی مایع در زیر پوست بدن یا داخل رگ بوسیله سوزن مخصوص، آمپول زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریق
تصویر تحریق
به آتش کشیدن به آتش افکندن سوختنسوزانیدن،جمع تحریقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشریق
تصویر تشریق
نور انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسریق
تصویر تسریق
دزد خواندن دزد دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعریق
تصویر تعریق
عرق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغلیق
تصویر تغلیق
در بستن بستن فراز کردن بستن فراز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخریق
تصویر تخریق
((تَ))
پاره کردن، درانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشریق
تصویر تشریق
((تَ))
روشن کردن، به سوی مشرق توجه کردن، نهادن پاره های گوشت در آفتاب تا خشک شود. ایام، سه روز پس از عید قربان که در آن، در قدیم گوشت های قربانی را خشک می کردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحریق
تصویر تحریق
((تَ))
سوزانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تزریق
تصویر تزریق
((تَ))
وارد کردن داروهای مایع به وسیله سرنگ در بدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغریر
تصویر تغریر
((تَ))
به خطر انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغرید
تصویر تغرید
((تَ))
آواز خواندن پرندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعریق
تصویر تعریق
((تَ))
شراب را با کمی آب مخلوط کردن، عرق کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
((تَ))
جدا کردن، کم کردن عدد کوچکتر از بزرگتر، جدایی، کاهش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغلیق
تصویر تغلیق
((تَ))
بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
پراکنش، کاهش
فرهنگ واژه فارسی سره