جدول جو
جدول جو

معنی تغرغر - جستجوی لغت در جدول جو

تغرغر
ناحیتی بر مغرب چین و شمال تبت و خلخ. تغزغز: و اما اقلیم ششم از خرگاههای قای قون آغاز و بر خرخیز و تغرغر بگذرد سوی زمین ترکمانان و.... (التفهیم چ جلال همایی ص 200). رجوع به تغزغز شود
لغت نامه دهخدا
تغرغر
(بَ)
آب در حلق گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آب در حلق گردانیدن چنانکه نه فروداده شود و نه از دهان خارج گردد. (از اقرب الموارد) ، اشک در چشم گردانیدن. (از اقرب الموارد) ، بگشتن آواز در گلو. (زوزنی). گردانیدن شبان صدا را در حلق خود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غرغر
تصویر غرغر
غرغره، برای مثال ز بس چون و چرا کاندر دلم خاست / رسید از خیرگی جانم به غرغر (ناصرخسرو - لغت نامه - غرغر)، قصه چه کنم ز درد بیماری / شیرین جانم رسیده با غرغر (مسعودسعد - ۲۳۷)
جان به غرغر رسیدن: کنایه از جان به لب رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغریر
تصویر تغریر
چیزی را در معرض هلاک قرار دادن، به خطر افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرغر
تصویر غرغر
پرنده ای صحرایی با دمی کوتاه و شبیه طاووس یا تذرو، مرغ شاخ دار
فرهنگ فارسی عمید
(غِ غِ)
گیاهی است. (منتهی الارب). گیاهی بهاری و مطبوع است و جز در کوه نروید و برگ آن شبیه به برگ خزامی (خیری صحرائی) و گل آن سبز است. (از تاج العروس) ، ماکیان حبشی. یا ماکیان دشتی. (منتهی الارب). ماکیان بیابانی. (مقدمهالادب). ماکیان دشتی. (دهار). نوعی از مرغ خانگی باشدو آن در حبشه بسیار است، و بعضی گویند مرغ صحرائی است. (برهان قاطع). نوعی از مرغ است، بعضی گفته اند که آن مرغ خانگی است و گروهی برآنند که صحرائی است. (جهانگیری). دجاج حبشه، و گفته اند دجاج بری. (از اقرب الموارد). قرقاول. (ناظم الاطباء). غرغره یکی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). حبیش. رجوع به حبیش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غَغِ)
آب در حلق گرداننده. (آنندراج). غرغره نماینده و آب در گلو گرداننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغرغر شود
لغت نامه دهخدا
(غَ غَ)
غلطک، و آن چیزی است از چوب که ریسمان بر بالای آن اندازند و دلو آب و امثال آن را از چاه و غیره به مدد آن کشند. (برهان قاطع). چرخی که ریسمان را بر آن بکشند. (غیاث اللغات). غلتکی که جولاهان ریسمان بر آن اندازند و کشند مانند غلتکی که ریسمان دلو بر لای آن گذاشته دلو از چاه کشند. (فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری) :
بلوچ پای و بپا چاه و غرغر و بکره
به نایژه، به مکوک و به تار و پود ثیاب.
خاقانی (از فرهنگ رشیدی) (از جهانگیری).
غرغره. (فرهنگ رشیدی) ، در عربی سر حلقوم را گویند که از جانب دهان است. (برهان قاطع). سر گلو از سوی دهان.
- جان به غرغر یا غرغره رسیدن، کنایه از رنج بردن بسیار به حدی که نزدیک به مرگ و حالت احتضار باشد. جان به لب رسیدن:
ز بس چون و چرا کاندر دلم خاست
رسید از خیرگی جانم به غرغر.
ناصرخسرو.
چو مدحت بر آل پیمبر رسانم
رسدناصبی را از آن جان به غرغر.
ناصرخسرو.
قصه چکنم ز درد بیماری
شیرین جانم رسیده با غرغر.
مسعودسعد.
هم خواهدش زمانه که آید به در به زود
جان عدوی تو که رسیده به غرغر است.
استاد (از فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
در خطر و هلاک افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). در خطر و هلاکت افکندن خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نفس و مال خود را به هلاکت افکندن. (از اقرب الموارد). مغرور کردن خود راو نفس را هلاک ساختن. (آنندراج) ، پر کردن مشک را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آهنگ پریدن کردن مرغ و بازو گشادن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، برآمدن دندان کودک، یقال: غررت ثنیه الغلام، ای طلعت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غِ غِ)
آوازی که از دولاب هنگام آب کشیدن بیرون می آید. (فرهنگ نظام) ، بانگ چرخ عرابه، مجازاً حرف زدن کسی بسیار و بیجا. (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تغریر
تصویر تغریر
در خطر وهلاکت افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرغر
تصویر غرغر
مرغ شاخدار ماکیان دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرغر
تصویر غرغر
((غُ غُ))
سخنی که زیر لب از روی خشم گفته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرغر
تصویر غرغر
((غَ غَ))
گلو، ابتدای گلو از طرف دهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغریر
تصویر تغریر
((تَ))
به خطر انداختن
فرهنگ فارسی معین
اعتراض، قرولند، لندش، نق نق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از غرغر
تصویر غرغر
Bellowing
دیکشنری فارسی به انگلیسی
غرولند، غرغر
فرهنگ گویش مازندرانی
غرغر کردن
دیکشنری اردو به فارسی