- تعوج
- کجش کجی
معنی تعوج - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بدخوی، زشت خوی
حاجت خواستن
روایی یافتن، گرد چیزی گردیدن
زن گرفتن، جفت شدن
وزنی است معادل وزن چهار جو، یک بخش از 24 بخش شبانروز یک ساعت، یک حصه از 24 حصه چوب گز خیاطان، یک حصه از 24 حصه سیر بقالان (در قدیم)
خم شدن کوژیدگی
کجروی
کج کردن
باز ایست، واپسی واپسیدن
تا یگانگی (تایگانه عوض) گهولش
هم پستایی (پستا نوبت)، سپنج ستدن (سپنج عاریت)
اندخسیدن پناهیدن پناه گرفتن
خو کردن، عادت کردن
موجدار شدن
تاج برنهادن، افسر پوشیدن
پناه بردن، پناه گرفتن
موج دار شدن، موج زدن آب
کج، خمیده، ناراست، کج شده
جفت شدن، ازدواج کردن، زناشویی
به چیزی عادت کردن، خو کردن، خود را به کاری عادت دادن
خمیده و کج و ناراست
فربه شدن، سپید خالص گردیدن
کج، ناراست، بدخوی
بهی به آبی. پارسی تازی گشته، توژ پوست درختی که بر زین اسب و کمان پوشند، میوه به که آن را بهی نیز گویند
به، درختی شبیه سیب با برگ های کرک دار، میوۀ زرد رنگ و آب دار این درخت که برای تهیۀ مربا به کار می رود و تخم آن نیز مصرف دارویی دارد
خمیدگی، کجی
بهی، به، آبی