هرچه با نان بخورند، از قبیل شیر، ماست، دوشاب، اشکنه و امثال آن، نان خورش، برای مثال سائلی آمد به سوی خانه ای / خشک نانه خواست یا ترنانه ای (مولوی - ۸۹۷)
هرچه با نان بخورند، از قبیل شیر، ماست، دوشاب، اشکنه و امثال آن، نان خورش، برای مِثال سائلی آمد به سوی خانه ای / خشک نانه خواست یا ترنانه ای (مولوی - ۸۹۷)
خوراکی که با گندم نیم کوفته و شیر یا آبغوره بپزند و بعد آن را به شکل گلوله درآورند و خشک کنند و برای زمستان نگه دارند، برای مثال من مست ابد باشم نی مست ز باغ و رز / من لقمۀ جان نوشم نی لقمۀ ترخینه (مولوی۳ - ۱۲۱۱)
خوراکی که با گندم نیم کوفته و شیر یا آبغوره بپزند و بعد آن را به شکل گلوله درآورند و خشک کنند و برای زمستان نگه دارند، برای مِثال من مست ابد باشم نی مست ز باغ و رَز / من لقمۀ جان نوشم نی لقمۀ ترخینه (مولوی۳ - ۱۲۱۱)
مؤنث تقنینی. - دورۀ تقنینیه: - قوه تقنینیه، یکی از قوای سه گانه کشور که عامل تشکیل حکومت صحیح است. و آن شامل مجلس شورایی است مرکب از نمایندگان ملت که وضع قوانین را بعهده میگیرد. قانون گزاری. (فرهنگ فارسی معین). - مجالس تقنینیه. رجوع به تقنین شود
مؤنث تقنینی. - دورۀ تقنینیه: - قوه تقنینیه، یکی از قوای سه گانه کشور که عامل تشکیل حکومت صحیح است. و آن شامل مجلس شورایی است مرکب از نمایندگان ملت که وضع قوانین را بعهده میگیرد. قانون گزاری. (فرهنگ فارسی معین). - مجالس تقنینیه. رجوع به تقنین شود
نانخورش را گویند و آنرا به تازی ادام خوانند. (فرهنگ جهانگیری). نان خورش را گویند یعنی هر چیز که آن را با نان توان خورد همچو ماست و پنیر و دوشاب و مانند آن و به عربی ادام خوانند. (برهان). ادام و نانخورش. (ناظم الاطباء). بمعنی نانخورش است یعنی چیزی که نان را تر کند و بعربی ادام خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج). نان با نانخورش. (فرهنگ رشیدی) (غیاث اللغات). ضد خشکنانه. (فرهنگ رشیدی) : سائلی آمد بسوی خانه ای خشک نانی خواست با ترنانه ای. مولوی (از فرهنگ جهانگیری). چون روز گردد می رود از بهر کسب و بهر کد تا خشکنانه او شود از مشتری ترنانه ای. مولوی (از فرهنگ رشیدی)
نانخورش را گویند و آنرا به تازی ادام خوانند. (فرهنگ جهانگیری). نان خورش را گویند یعنی هر چیز که آن را با نان توان خورد همچو ماست و پنیر و دوشاب و مانند آن و به عربی ادام خوانند. (برهان). ادام و نانخورش. (ناظم الاطباء). بمعنی نانخورش است یعنی چیزی که نان را تر کند و بعربی ادام خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج). نان با نانخورش. (فرهنگ رشیدی) (غیاث اللغات). ضد خشکنانه. (فرهنگ رشیدی) : سائلی آمد بسوی خانه ای خشک نانی خواست با ترنانه ای. مولوی (از فرهنگ جهانگیری). چون روز گردد می رود از بهر کسب و بهر کد تا خشکنانه او شود از مشتری ترنانه ای. مولوی (از فرهنگ رشیدی)
نام دختر پادشاه سمنگان بوده که رستم او را جفت خود گرفته و سهراب پسر رستم از او بوجود آمده. (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دختر شاه سمنگان و زن رستم و مادر سهراب. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : چنین داد پاسخ که تهمینه ام توگوئی که از غم به دو نیمه ام. فردوسی. چو تهمینه از کار رستم شنید جز او در جهان جفت خود کس ندید بیاراست خود را چو خرم بهار در آمد بدان خانه زرنگار. فردوسی (از انجمن آرا)
نام دختر پادشاه سمنگان بوده که رستم او را جفت خود گرفته و سهراب پسر رستم از او بوجود آمده. (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دختر شاه سمنگان و زن رستم و مادر سهراب. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : چنین داد پاسخ که تهمینه ام توگوئی که از غم به دو نیمه ام. فردوسی. چو تهمینه از کار رستم شنید جز او در جهان جفت خود کس ندید بیاراست خود را چو خرم بهار در آمد بدان خانه زرنگار. فردوسی (از انجمن آرا)
دفعه، آنچه بر حاشیۀ کتاب از شرح و نحو آن افزایند. ج، تعالیق. (از اقرب الموارد). چیزی چون حاشیه که برای تکمیل یا توضیح یا تصحیح کتابی نویسند. ج، تعلیقات. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تتمه و حاشیه و فهرست. (ناظم الاطباء) ، در تداول فارسی، نامه. (یادداشت دهخدا). دفتر و مکتوبی که از جانب شخص بزرگی نوشته شده باشد. (ناظم الاطباء). در ایران نوشتۀ پادشاهان را رقم گویند و نوشتۀ امرای عظام مثل وکیل و وزیر و غیره را تعلیقه. (آنندراج) : خط آمد و کیفیت رخسار تو کم شد تعلیقۀ معزولی ناز تو رقم شد. زکی ندیم (از آنندراج). رجوع به ’سازمان صفوی’ ص 271 و تذکرهالملوک شود، قسمی سوهان که دو سر دارد سری فتیله ای و سری پهن. (یادداشت دهخدا)
دفعه، آنچه بر حاشیۀ کتاب از شرح و نحو آن افزایند. ج، تعالیق. (از اقرب الموارد). چیزی چون حاشیه که برای تکمیل یا توضیح یا تصحیح کتابی نویسند. ج، تعلیقات. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تتمه و حاشیه و فهرست. (ناظم الاطباء) ، در تداول فارسی، نامه. (یادداشت دهخدا). دفتر و مکتوبی که از جانب شخص بزرگی نوشته شده باشد. (ناظم الاطباء). در ایران نوشتۀ پادشاهان را رقم گویند و نوشتۀ امرای عظام مثل وکیل و وزیر و غیره را تعلیقه. (آنندراج) : خط آمد و کیفیت رخسار تو کم شد تعلیقۀ معزولی ناز تو رقم شد. زکی ندیم (از آنندراج). رجوع به ’سازمان صفوی’ ص 271 و تذکرهالملوک شود، قسمی سوهان که دو سر دارد سری فتیله ای و سری پهن. (یادداشت دهخدا)
طرخانه. (برهان) (آنندراج). ترخانه. ترخوانه. (از فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). ترینه. (انجمن آرا). نوعی از طعام ماحضری باشد که مردم فقیر نامراد بجهت زمستان بسازند، و آن چنان بود که گندم را بلغور نمایند و با ادویۀ حاره در آب بیندازند تا نیک فرغار شود و ترش گردد و آنگاه گلوله ها سازند و در آفتاب خشک نمایند و در هنگام حاجت قدری از آن بپزند و بکار برند. (فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از آنندراج) (از فرهنگ رشیدی)
طرخانه. (برهان) (آنندراج). ترخانه. ترخوانه. (از فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). ترینه. (انجمن آرا). نوعی از طعام ماحضری باشد که مردم فقیر نامراد بجهت زمستان بسازند، و آن چنان بود که گندم را بلغور نمایند و با ادویۀ حاره در آب بیندازند تا نیک فرغار شود و ترش گردد و آنگاه گلوله ها سازند و در آفتاب خشک نمایند و در هنگام حاجت قدری از آن بپزند و بکار برند. (فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از آنندراج) (از فرهنگ رشیدی)
مرکّب از: ترف + ینه، پسوند نسبت، آشی را گویند که قاتق آن را قراقروت کرده باشند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری)، آشی است که قاتق آن از ترف کنند. (فرهنگ رشیدی)، آش قراقروت. (انجمن آرا) (از آنندراج)، آش ترف و ترفبا. (ناظم الاطباء) : من مست ابد باشم نی مست ز باغ رز من لقمۀ جان خوردم نه لقمۀ ترفینه. مولوی (از فرهنگ جهانگیری)، و رجوع به ترف و ترفبا شود
مُرَکَّب اَز: ترف + َینه، پسوند نسبت، آشی را گویند که قاتق آن را قراقروت کرده باشند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری)، آشی است که قاتق آن از تَرْف کنند. (فرهنگ رشیدی)، آش قراقروت. (انجمن آرا) (از آنندراج)، آش تَرْف و تَرْفبا. (ناظم الاطباء) : من مست ابد باشم نی مست ز باغ رز من لقمۀ جان خوردم نه لقمۀ ترفینه. مولوی (از فرهنگ جهانگیری)، و رجوع به ترف و ترفبا شود
فرسارشی آسایی داتیک مونث تقنینی: دوره تقنینیه مجالس تقنینیه. یا قوه تقنینیه. یکی از قوای سه گانه کشور که عامل تشکیل حکومت صحیح است مرکب از نمایندگان ملت که وضع قوانین را بعهده میگیرد قانون گزاری
فرسارشی آسایی داتیک مونث تقنینی: دوره تقنینیه مجالس تقنینیه. یا قوه تقنینیه. یکی از قوای سه گانه کشور که عامل تشکیل حکومت صحیح است مرکب از نمایندگان ملت که وضع قوانین را بعهده میگیرد قانون گزاری
مؤنث تقنینی. دوره تقنینیه، مجالس تقنینیه. قوه تقنینیه، یکی از قوای سه گانه کشور که عامل تشکیل حکومت صحیح است و آن شامل مجلس شورایی است مرکب از نمایندگان ملت که وضع قوانین را به عهده می گیرد، قانون گذاری
مؤنث تقنینی. دوره تقنینیه، مجالس تقنینیه. قوه تقنینیه، یکی از قوای سه گانه کشور که عامل تشکیل حکومت صحیح است و آن شامل مجلس شورایی است مرکب از نمایندگان ملت که وضع قوانین را به عهده می گیرد، قانون گذاری