- تعمم
- دستار بندی دستار نهی دستار بستن عمامه بستن، دستار بندی عمامه بندی، جمع تعممات
معنی تعمم - جستجوی لغت در جدول جو
- تعمم ((تَ عَ مُّ))
- دستار بستن، عمامه بستن، دستاربندی، عمامه بندی، جمع تعممات
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آکجوی دستار بر سر
ژرف نگری
آموزش
دستار بند، دستاربند
قصد کردن، طهارت با خاک به جای وضو
در گرمابه شدن گرمابگی
متفرق و پراکنده شدن
ننگ داشتن، آکیدن آک داشتن
درنگیدن درنگی کردن
بویش بوییدن
بزرگی نمودن
طمع داشتن
عمومیت دادن، عام نمودن، عمامع بسر بستن
رنج بردن در کار، سخی کشیدن جهت کسی
ژرفایش، دور رفتن فرو رفتن ژرف اندیشیدن غور کردن، ژرف اندیشی، جمع تعمقات
به عمد کردن، قصد کاری کردن
بیاموختن، دانستن
آموختن، یاد گرفتن، دانستن
کسی که عمامه بر سر می گذارد، آخوند، کسی که عوام برای امور خود به او رجوع کنند، بزرگ و مهتر قوم
بزرگی نمودن، بزرگ منشی کردن، تکبر
شامل همه گردانیدن، همگانی کردن، عمومیت دادن
به کار پرداختن، به تکلف به کاری پرداختن و سختی کشیدن
دوراندیشی کردن، غور کردن
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری،
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری،
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق
از روی عمد و قصد کاری کردن، با علم و اراده به کاری اقدام کردن
صاحب عمامه و دستار، بسته
((تَ یَ مُّ))
فرهنگ فارسی معین
از روی قصد و عمد کاری کردن، به جای وضو، در هنگام نبودن آب یا بیماری، از خاک استفاده کردن، به این صورت که دست ها را بر خاکی که آلوده نباشد می زنند و بعد آن را به صورت و پشت دست ها می کشند
عملی عوض وضو یا غسل، بدین شکل که هر دو کف دست را به خاک پاک بزنند و آن را بر پشت دست و صورت بکشند. این عمل را هنگام مریض بودن یا پیدا نکردن آب می توان انجام داد، قصد کردن، از روی قصد و عمد کاری کردن