- تعمل
- رنج بردن در کار، سخی کشیدن جهت کسی
معنی تعمل - جستجوی لغت در جدول جو
- تعمل
- به کار پرداختن، به تکلف به کاری پرداختن و سختی کشیدن
- تعمل ((تَ عَ مُّ))
- خود را به زحمت انداختن برای انجام کاری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سختی کشنده
ژرف نگری
آموزش
بردباری، تاب
درنگ، اندیشه
اثرگذارنده تر، عمل کننده تر
کوچ کردن، از منزل برداشتن
آلوده شدن به خون
نیرو یافتن
بشتاقتن، زود گرفتن
با یکدیگر داد ستد کردن
بیا مخفف تعالی: برتری والایی
در جامه پیچیده شدن
گرد آمدن
بیکار ماندن
عشق نمودن
نکوهش پذیری
کار فرمایی، کار گماری، مزد کار دادن، کارگردانی
دستار بندی دستار نهی دستار بستن عمامه بستن، دستار بندی عمامه بندی، جمع تعممات
ژرفایش، دور رفتن فرو رفتن ژرف اندیشیدن غور کردن، ژرف اندیشی، جمع تعمقات
به عمد کردن، قصد کاری کردن
بیاموختن، دانستن
بهانه آوردن
فکر نمودن، دریافتن و هوشیدن
خرامیدن، خمیدن، نازیدن
کامل شدن
نیک نگریستن، تفکر درنگ، فرنگری نیک نگریستن نگرش، سکالش
خود آرائی، نکوحالی نمودن
آموختن، یاد گرفتن، دانستن
درنگ کردن، دقت کردن در امری، دوراندیشی،
اندیشیدن، فکر کردن، پنداشتن، رای زدن، سگالیدن، اسگالیدن، اسگالش، تأمّل
اندیشیدن، فکر کردن، پنداشتن، رای زدن، سگالیدن، اسگالیدن، اسگالش، تأمّل
بیکار ماندن، از کار افتادن، متوقف گشتن کاری