جدول جو
جدول جو

معنی تعمداً - جستجوی لغت در جدول جو

تعمداً
(تَ عَمْ مُ دَنْ)
دیده و دانسته و از روی قصد و بقصد و با اراده. (ناظم الاطباء). قاصداً. عامداً. متعمداً. عالماً
لغت نامه دهخدا
تعمداً
((تَ عَ مُّ دَ نْ))
آگاهانه، دانسته
تصویری از تعمداً
تصویر تعمداً
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

زمینی که در آن تخم یا دانۀ درختان را بکارند و پس از سبز شدن به جای دیگر انتقال بدهند، عضو بدن حیوانات پستاندار که نطفه در آن منعقد می گردد، هر یک از دو جسم کوچک بیضی شکل که در دو طرف رحم وجود دارد و تخمک ها (یاختۀ جنسی و تولیدمثل در زن) در آن ها رشد می کند، یکی از قسمت های اصلی گل که در آن یک یا چند تخمک به وجود می آید. در میان هر تخمک رسیده یک سلول ماده وجود دارد. بعضی از تخمدان ها یک خانه ای و بعضی دیگر چندخانه ای هستند و در هر خانه چند تخمک وجود دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعداد
تصویر تعداد
شمردن، به شمار آوردن
فرهنگ فارسی عمید
(نُ کَ دَ)
قصداً و از روی قصد و دیده و دانسته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
زمینی را گویند که در آن شاخهای درختان فروبرده باشند، یا چیزی کاشته باشند که بعد از سبز شدن به جای دیگر نقل کنند. (برهان). جایی که نهالان در آن کارند و بعد از سبز شدن ازآنجا کنند و به جای دیگر نشانند و این زبان اهل شیراز است و در هند کهیته نامند. (آنندراج) (بهار عجم). زمینی که در آن تخم گیاهها و درختان را میکارند و یا شاخه های درخت را فرومیبرند و پس از چندی به جای دیگر نقل کرده غرس میکنند. (ناظم الاطباء) :
ز جمع مال ممسک چون زمین تخمدان باشد
که یک جا مال او آخر نصیب دیگران باشد.
تأثیر (از آنندراج).
صاحب انجمن آرا درذیل کلمه تخمگان آرد: و زمینی که در آن تخمها کارند و بعد از روئیدن سبز شود و به جای دیگر نقل کنند تخمدان گویند. (انجمن آرا) ، به اصطلاح تشریح، آلتی در دو طرف زهدان حیوانات پستاندار که تخم در آن تولید می گردد و به تازی مبیضه گویند. (از ناظم الاطباء). غده های تناسلی جنس مادۀ جانوران را گویند. تخمدان سلولهای مخصوصی بنام سلولهای ماده تولید می نماید و شمارۀ تخمدان در انسان و بسیاری از جانوران دو است. سطح خارجی آن پیش از بلوغ در انسان صاف است ولی پس از بلوغ دارای برجستگی هایی بنام فولیکولهای دودگرآف می شود و در هر 28 روز یک بار از یکی از فولیکولها یک سلول ماده آزاد میشود. در سن یائسگی حجم تخمدانها تقلیل می یابد و سطح آنها صاف می گردد. در کالبدشناسی انسان آمده: تخمدان ها غده های تناسلی زن میباشند که دارای دو ترشح خارجی و داخلی هستند، نتیجۀ ترشح خارجی تخمچه می باشد. تخمدان ها دو عددند: راست و چپ، که روی جدار طرفی حفرۀ لگنی و در عقب رباط های پهن قرار دارند. هر یک از تخمدانها بشکل تخم مرغی است که از خارج به داخل مسطح شده است بطوری که محور اطول آن در نازا تقریباً عمودی است. این عضو دارای دو سطح خارجی و داخلی و دوکنار قدامی و خلفی و دو انتهای فوقانی و تحتانی می باشد. منظرۀ خارجی تخمدان صاف است ولی پس از بلوغ کم کم غیرمنظم میشود زیرا بعداً برجستگیهایی به اسم فولیکول گراف روی سطح آن به وجود می آید که هر ماه قبل از دورۀ قاعدگی یکی از آنها پاره میشود و تخمچه به خارج میریزد، و پس از پاره شدن التیام می یابد و بجای آن ها جسم زردرنگ یا لوته ئین ظاهر میشود. پس از یائسه شدن یا قطع قاعدگی، حجم تخمدان ها کوچک میشود و برجستگیها از بین میرود و آثار التیام ها کمی باقی می ماند. ارتفاع هر یک از تخمدان ها 3/5 سانتیمتر و عرض آن 2 سانتیمتر و ضخامت آن یک سانتیمتر می باشد. رنگ تخمدان ها در بچه ها سفید صورتی و در اشخاص بالغ قرمز و هنگام قاعدگی رنگ آن تیره میشود. وزن هر یک از تخمدانها 6 تا 8 گرم است و پس از قطع قاعدگی ممکن است از یک گرم کمتر باشد. تخمدان تقریباً در حفرۀ لگنی آزاد است و به استثنای کنار قدامی و انتهاهایش که از یک طرف توسط بند کوتاهی به رباط پهن و از طرف دیگر توسط رباطهائی که بوسیلۀ صفاق پوشیده شده اند به شیپور رحمی متصل می گردد...
سطح خارجی تخمدان - در زنان نازا تخمدان بطور قائم قرار گرفته و در روی صفاق جدار حفرۀ لگنی تکیه می نماید. تخمدان ناحیه ای را به اسم حفرۀ تخمدانی اشغال می کند که حدود آن عبارتست از رباطپهن رحمی در پائین و جلو، عروق خاصره ای خارجی در بالا، و عروق هیپوگاستریک و حالب در عقب. در این حفره تخمدان با شریان نافی و عروق و عصب سدادی که از زیر صفاق عبور می کنند مجاورت دارد. شریان رحمی پس از آنکه از جدار لگن دور می گردد انتهای تحتانی حفرۀ تخمدان را تقاطع می کند و متوجه قاعده رباط پهن می گردد. درزنان چندزا تخمدان کمی پائین تر قرار گرفته و محور اطول آن بطور مایل بطرف پائین و داخل کشیده می شود، بطوری که سطح خارجی آن تحتانی خارجی می گردد و در حفرۀکلودیوس که در زیر و عقب حفرۀ فوق الذکر است قرار می گیرد. عناصری که این حفره را محدود می کنند عبارتند از چین صفاقی که توسط حالب بوجود آمده است (در جلو) ، جدار خلفی لگن در عقب، چین رحمی - خاجی در پایین و داخل. در اطفال و زنهائی که دستگاه تناسلی آنان بحالت طفولیت باقی مانده است تخمدان بالاتر از حفرۀ سابق الذکر قرار گرفته و ممکن است در روی تنگۀ فوقانی و یا روی عضلۀ پسواس قرار گیرد.
سطح داخلی - محدب است و توسط لالۀ شیپوررحمی و بند شیپوری رحمی پوشیده شده است.
کنار قدامی - این کنار تقریباً مستقیم میباشد و به آن بند تخمدان می چسبد که تخمدان را به رباط پهن مربوط می کند. بند تخمدان از یک انتها تا انتهای دیگر تخمدان کشیده شده و در روی این عضو بشکل خط پیچ داری به اسم خط فار متصل می شود. در طول این خط صفاق متوقف می گردد و بجای آن اپتیلیوم تخمدانی ظاهر میشود که تمام وسعت تخمدان را می پوشاند. بند تخمدان در طول کنار قدامی تخمدان فضای باریکی را به اسم ناف تخمدان محدود میسازد که از آن عروق و اعصاب وارد تخمدان میشوند. در طول و جلو و کنار تخمدان حباب شیپور رحمی بطرف بالا می رود.
کنار خلفی آزاد و محدب ضخیمتر از کنار قدامی می باشد و در زنان نازا این کنار در خلفی حفرۀ تخمدانی یعنی مجاور عروق هیپوگاستریک و حالب می باشد و در چندزا با جدار خلفی لگنی مجاورت دارد.
انتهای فوقانی یا قطب فوقانی تخمدان مدور است و در نازا در زیر عروق خاصرۀ خارجی واقع و روی این انتها رباط کمری - تخمدانی و لوله ای - تخمدانی می چسبد و شیپور رحمی و بند شیپور رحمی آنرا میپوشاند. انتهای تحتانی ضخامتش از انتهای فوقانی کمتراست و به آن رباط رحمی - تخمدانی می چسبد.
تخمدان توسط رباطهای ذیل: 1- بند تخمدان 2- رباط کمری - تخمدانی 3- لوله ای - تخمدانی 4- رحمی - تخمدانی، در جای خود نگاه داشته میشود.
1- بند تخمدان کوتاه است و تخمدان در روی آن می تواند حرکات لولالی انجام دهد. 2- رباط کمری - تخمدانی یا رباط آویزان کننده از نزدیکی مبداء عروق رحمی - تخمدانی شروع و به انتهای فوقانی و قسمتی از کنار قدامی تخمدان ختم میشود و در طی مسیرش با عروق خاصره ای خارجی تقاطع میکند و در زیر صفاق برجسته و چینی را تشکیل میدهد. 3- رباط لوله ای - تخمدانی رشتۀ ملتحمه و عضلانی صافی است که انتهای فوقانی تخمدان را به سطح خارجی لالۀ شیپور رحمی مربوط میکند. بدین ترتیب این رباط از انتهای شرابۀ تخمدانی تا رأس لالۀ شیپور کشیده شده است. 4- رباط رحمی - تخمدانی بشکل طنابی است که از الیاف عضلانی صاف و چین صفاقی تشکیل یافته و از انتهای تحتانی تخمدان تا زاویۀ طرفی فوقانی رحم، در زیر محل اتصال شیپورها کشیده شده است.
از مجموع رباطهای فوق الذکر فقط بند تخمدان و رباط کمری - تخمدانی کاملاً باعث نصب تخمدان می گردند و دو رباط دیگر در نگاهداری تخمدان چندان دخالتی ندارند زیرا رباطهای رحمی - تخمدانی و شیپوری - تخمدانی باعث اتصال تخمدان به اعضایی است که خود آنها متحرکند. (از کتاب کالبدشناسی انسان تألیف حکیم و گنج بخش صص 445- 448).
، (اصطلاح گیاه شناسی) در گیاه شناسی، قسمت تحتانی گل را گویند. در داخل تخمدان گیاهان پریاخته، یک یا چند تخمک جای می گیرد و از نمو تخمدان، میوه حاصل میشود و تخمکهای درون تخمدان دانه های میوه را تشکیل میدهند. رجوع به تخمک و تخم شود
لغت نامه دهخدا
(نِ کَ دَ)
با قصد و آهنگ و دانسته و به طور عمد. (ناظم الاطباء). به عمد. عمداً. از روی اراده و قصد: کوتالچیان ایشان جامه و دستار مردم و هر چه می دیدندمی ستدند و متعمداً اولاغ زیادت می گرفتند و باز می فروختند. (تاریخ غازانی ص 277). و رجوع به قصداً شود
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ دَ)
بطور میمنت و برکت. برای تیمن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ / رِ زَ دَ)
از روی تعبد و بندگی و بطور بندگی و اجبار، نه بطور آزادی و خواهش. (ناظم الاطباء). بی دلیل و بی پرسش از چون و چرا. از راه بندگی. به امر. چون بندگان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تعبد شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ظَ گِ رِ تَ)
پس از آن و من بعد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ مِ)
نزد نصاری کسی که تعمید دهد. معمّد. تعمیددهنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و یوحنای حصور به جهت تعمیدش چنین ملقب شده است. (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(نِ بَ اَ تَ)
بقصد و بعمد و بطور اراده و اختیار. (ناظم الاطباء). اگر در امری ناکردنی جرأت نمایند و قصد را در آن مدخلی بود، چنانچه گویم فلان مرضی مهلک نداشت که بمیرد، لیکن عمداً زهر خورد و بمرد، پس عمداً است، و اگر جرأت و قصد را در آن مدخلی نیست، پس سهو است. (از آنندراج). دستی. دستی دستی. دانسته و فهمیده. از روی عمد. عامداً. متعمداً. قاصداً:
گر ناوکی اندازد عمدا بنشاند
پیکان پسین ناوک در پیشین سوفار.
منوچهری.
برآمد زاغ رنگ و ماغ پیکر
یکی میغ از ستیغ کوه قارن
چنانچون صدهزاران خرمن تر
که عمدا درزنی آتش بخرمن.
منوچهری.
سر او بسته به پنهان ز درون عمدا
سر ماسورگکی در سر او پیدا.
منوچهری.
آن را که ندانی چه طاعت آری
طاعت نبود بر گزاف و عمدا.
ناصرخسرو.
ستور از کسی به که بر مردمی
به عمدا ستوری کند اختیار.
ناصرخسرو.
چو کفتاری که بندندش به عمدا
همی گویند کاینجا نیست کفتار.
ناصرخسرو.
خورشید به مویه شود و روی بپوشد
کآن روی چو خورشید بیارایی عمدا.
مسعودسعد.
دانی که به عشق تو گرفتارم
برساخته ای تو خویشتن عمدا.
مسعودسعد.
دوش در روی گنبد خضرا
مانده بود این دو چشم من عمدا.
مسعودسعد.
رخسار صبح پرده به عمدا برافکند
راز دل زمانه به صحرا برافکند.
خاقانی.
بر آن سریر سر بی سران به تاج رسد
تو تاج بر سری از سر فرونهی عمدا.
خاقانی.
چشم دزدیدم ز نور حضرتش
تا نپنداری که عمدا دیده ام.
خاقانی.
قرهالعین مرا عمدا بجا بگذاشتند
یا خود آنان از ره دیگر مگر بازآمدند.
کمال الدین اسماعیل.
کس بدین شوخی و رعنائی نرفت
خود چنینی یا بعمدا می روی.
سعدی.
مردم از قاتل عمدا بگریزند بجان
پاکبازان بر شمشیر بعمدا آیند.
سعدی.
صید بیابان سر از کمند بپیچد
ما همه پیچیده در کمند تو عمدا.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(نِ بَ کَ / کِ دَ)
بطور عمود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعمقات
تصویر تعمقات
جمع تعمق
فرهنگ لغت هوشیار
بعمد عمدا از روی قصد. توضیح لغه باید (بعمد) یا (عمدا) استعمال شود ولی فصحای ایران (بعمدا) استعمال کرده اند: (گفتی که شاه زنگ یکی سبرچادری بردختران خویش بعمدا بگسترید)
فرهنگ لغت هوشیار
عمداً، از روی اراده و قصد، عمدا از روی قصد و اراده، باب چهارم در آنکه ترک طهارت کند ناسیا یا متعمدا یا بشک افتد در طهارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعهدات
تصویر تعهدات
پشن ها تیم ها جمع تعهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعملات
تصویر تعملات
جمع تعمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعممات
تصویر تعممات
جمع تعمم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعبدات
تصویر تعبدات
جمع تعبد
فرهنگ لغت هوشیار
زمینی که در آن تخم یا دانه درختان را بکارند که پس از سبز شدن بجای دیگر انتقال دهند، جای تخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعداد
تصویر تعداد
شمار کردن، شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعبدا
تصویر تعبدا
کور کورانه بنده وار از روی تعبد کور کورانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمدا
تصویر تعمدا
دیده و دانسته دستی دیده و دانسته بعمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمدات
تصویر تعمدات
جمع تعمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمدان
تصویر عمدان
سالار سپاه بلند بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمیدات
تصویر تعمیدات
جمع تعمید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عامداً
تصویر عامداً
((مِ دَ نْ))
از روی قصد و عمد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخمدان
تصویر تخمدان
((تُ))
عضوی در پستانداران که نطفه در آن منعقد می شود، قسمت اصلی گل که در آن یک یا چند تخمک وجود دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عمداً
تصویر عمداً
((عَ مْ دَ نْ))
از روی قصد و نیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعمداً
تصویر متعمداً
((مُ تَ عَ مِّ دَ نْ))
عمداً، از روی قصد و اراده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بعداً
تصویر بعداً
((بَ دَ نْ))
پس از زمان مورد اشاره، سپس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعداد
تصویر تعداد
شمار، شمار شمارگان، شمارگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمداً
تصویر عمداً
دانسته، آگاهانه
فرهنگ واژه فارسی سره
به طور عمدی، به قصد
دیکشنری اردو به فارسی