جدول جو
جدول جو

معنی تعطیف - جستجوی لغت در جدول جو

تعطیف
مهربانی مهربانی کردن، گرایاندن به سویی
تصویری از تعطیف
تصویر تعطیف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعطیل
تصویر تعطیل
فرویش، بسته، بیکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
شناسانش، شناسه، کران نمود، شناساندن، ستایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخطیف
تصویر تخطیف
ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقطیف
تصویر تقطیف
خوشه چینی، خراشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطیه
تصویر تعطیه
شتاباندن
فرهنگ لغت هوشیار
فرویش، بیکار کردن هشتن، رستی -1 بیکار کردندست از کار کشیدن، مهمل گذاشتن تیمار نداشتن، بیکاری، روز بیکاری، جمع تعطیلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطیر
تصویر تعطیر
خالی کردن و ضایع و مهمل گذاشتن چیزیرا، متوقف کردن کاری و عملی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعسیف
تصویر تعسیف
مانده گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
معرفی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعنیف
تصویر تعنیف
درشتی کردن، ملامت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
چرا دادن به چرا بردن گیاه خوراندن علوفه خوراندن (بچارپایان) علف دادن (بستوران)،جمع تعلیفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلطیف
تصویر تلطیف
لطیف گردانیدن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنطیف
تصویر تنطیف
چفته بستن (چفته اتهام)، آک نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
معرفی کردن، شناساندن، حقیقت امری یا مطلبی را برای کسی بیان کردن، آگاهانیدن، فهماندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلطیف
تصویر تلطیف
لطیف کردن، زیبا و دلپسند کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعنیف
تصویر تعنیف
سرزنش کردن، به سختی ملامت کردن، با کسی به سختی و به درشتی رفتار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعلیف
تصویر تعلیف
علوفه دادن به چهارپایان، خوراک دادن به ستور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعطیل
تصویر تعطیل
بیکار کردن، دست از کار کشیدن، مهمل گذاشتن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلطیف
تصویر تلطیف
((تَ))
لطیف کردن، زیبا ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعنیف
تصویر تعنیف
((تَ))
درشتی کردن، سرزنش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعلیف
تصویر تعلیف
((تَ))
علف به چهارپایان دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعطیل
تصویر تعطیل
((تَ))
دست از کار کشیدن، بیکاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعطیر
تصویر تعطیر
((تَ))
خوشبو گردانیدن، عطر زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
((تَ))
معرفی کردن، حقیقت چیزی را بیان کردن، ستایش کردن، تمجید کردن، بازگو کردن، نقل کردن، معرفه بودن (دستور)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعطیل
تصویر تعطیل
Holiday
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
Compliment, Definition
دیکشنری فارسی به انگلیسی
комплимент , определение
دیکشنری فارسی به روسی
Kompliment, Definition
دیکشنری فارسی به آلمانی
комплімент , визначення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
komplement, definicja
دیکشنری فارسی به لهستانی