جدول جو
جدول جو

معنی تعطف - جستجوی لغت در جدول جو

تعطف
مهربانی کردن
تصویری از تعطف
تصویر تعطف
فرهنگ لغت هوشیار
تعطف
به طرفی خم شدن، بازگشتن، ردا به خود پیچیدن، رقت آوردن و مهربانی کردن
تصویری از تعطف
تصویر تعطف
فرهنگ فارسی عمید
تعطف
((تَ عَ طُّ))
مهر ورزیدن، به سویی خم شدن، ردا به خود پیچیدن
تصویری از تعطف
تصویر تعطف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخطف
تصویر تخطف
ربودن به سوی خود کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاطف
تصویر تعاطف
بر یکدیگر مهربانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطیف
تصویر تعطیف
مهربانی مهربانی کردن، گرایاندن به سویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطی
تصویر تعطی
عطا خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطل
تصویر تعطل
بیکار ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطش
تصویر تعطش
تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطر
تصویر تعطر
خویش را عطر زدن، خوشبو شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعسف
تصویر تعسف
ستم کردن و انصاف ندادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعرف
تصویر تعرف
معرفت جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعنف
تصویر تعنف
سرزنش درشتی زور گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعفف
تصویر تعفف
عفت نمودن، پارسائی نمودن، خودداری کردن از حرام
فرهنگ لغت هوشیار
نرمی، مهربانی، چربدستی نرمی کردن مهربانی کردن، چربدستی کردن چابکی ورزیدن، نرمی مهربانی، چربدستی چابکی، جمع تلطیفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنطف
تصویر تنطف
آک آلایی، پیام پیوسی (انتظار خبر داشتن)، پرهیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطش
تصویر تعطش
اظهار عطش کردن، خود را به تشنگی زدن، اظهار اشتیاق کردن به کسی یا چیزی مانند اشتیاق تشنه به آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعرف
تصویر تعرف
شناخته شدن، آشنا شدن، خود را شناساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعسف
تصویر تعسف
بیراهه رفتن، راه را کج کردن و منحرف شدن، بدون تامل به کاری پرداختن، ستم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعاطف
تصویر تعاطف
با یکدیگر مهربان شدن، با هم مهربانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلطف
تصویر تلطف
نرمی و مهربانی کردن، اظهار لطف و محبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعطل
تصویر تعطل
بیکار ماندن، از کار افتادن، متوقف گشتن کاری
فرهنگ فارسی عمید
بالا پوش بارانی چوخا، شمشیر، چادر گردن گردن، جامه ای فراخ که بالای جامه های دیگر پوشند برای منع سرما و باران، جمع معاطف. شمشیر، جمع معاطف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاطف
تصویر تعاطف
((تَ طُ))
با یکدیگر مهربانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلطف
تصویر تلطف
((تَ لَ طُّ))
نرمی کردن، مهربانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعکف
تصویر تعکف
((تُ عَ کُّ))
گوشه گرفتن، خلوت گزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعفف
تصویر تعفف
((تَ عَ فُّ))
پارسایی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعطل
تصویر تعطل
((تَ عَ طُّ))
بی کار شدن، بی کار ماندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعسف
تصویر تعسف
((تَ عَ سُّ))
بی راهه رفتن، بدون تأمل به کاری پرداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعرف
تصویر تعرف
((تَ عَ رُّ))
آشنا شدن، شناخته گردیدن، شناختن، پژوهیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معطف
تصویر معطف
((مِ طَ))
شمشیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معطف
تصویر معطف
((مَ طِ))
گردن، جامه ای فراخ که بالای جامه های دیگر پوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعفف
تصویر تعفف
عفیف بودن، عفت داشتن، خودداری کردن از حرام، پرهیزکاری، پاک دامنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطف
تصویر عطف
بازگشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عطف
تصویر عطف
بازگشتن و مایل شدن به سوی چیزی، سخنی را به سخن ماقبل ربط دادن با حرف عطف، در دستور زبان علوم ادبی حرفی که با آن کلمه یا جمله ای را به کلمه یا جملۀ دیگر ربط دهند مانند حرف «و»، باعطوفت، مهربانی
فرهنگ فارسی عمید