هر چیز که تشنگی آورد و آب طلبد. (ناظم الاطباء). تشنگی آرنده. تشنه کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنچه طبیعت مشتاق ترویح سازد اعم از آنکه ترویح به آب شود مانند معده و جگر و یا به هوای بارد مثل ریه. (مخزن الادویه)
هر چیز که تشنگی آورد و آب طلبد. (ناظم الاطباء). تشنگی آرنده. تشنه کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنچه طبیعت مشتاق ترویح سازد اعم از آنکه ترویح به آب شود مانند معده و جگر و یا به هوای بارد مثل ریه. (مخزن الادویه)
نعت تفضیلی از عطش. تشنه تر - امثال: اعطش من النفّاقه (ضفدع). اعطش من النمل. (از یادداشتهای مؤلف). اعطش من ثعاله. اعطش من قمع، جمع واژۀ عفر، بمعنی روی زمین و خاک. (از اقرب الموارد). جمع واژۀ عفر و عفر، بمعنی خاک و روی خاک. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به عفر شود
نعت تفضیلی از عَطَش. تشنه تر - امثال: اعطش من النَفّاقه (ضفدع). اعطش من النمل. (از یادداشتهای مؤلف). اعطش من ثعاله. اعطش من قمع، جَمعِ واژۀ عَفَر، بمعنی روی زمین و خاک. (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ عَفْر و عَفَر، بمعنی خاک و روی خاک. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به عفر شود
افزودن در اظمای (تشنگی) شتران و بند نمودن از آب (شدّد للمبالغه). (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، افزودن بر تشنگی شتران و بند نمودن از آب. (ناظم الاطباء)
افزودن در اظمای (تشنگی) شتران و بند نمودن از آب (شدّد للمبالغه). (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، افزودن بر تشنگی شتران و بند نمودن از آب. (ناظم الاطباء)
مهربانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (آنندراج) (غیاث اللغات). مهربانی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شفقت و مهربانی کردن بر کسی و راحت رسانیدن بر وی. (از اقرب الموارد) : ابوالفتح بستی به انواع تلطف و تعطف در ازالت آن وحشت و ازاحت آن تهمت سعی می نمود. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 204) ، ردا برافکندن. (از تاج المصادر بیهقی). ردا برافکندن بر خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). در جامه یا ردا درآمدن. (از اقرب الموارد)
مهربانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (آنندراج) (غیاث اللغات). مهربانی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شفقت و مهربانی کردن بر کسی و راحت رسانیدن بر وی. (از اقرب الموارد) : ابوالفتح بستی به انواع تلطف و تعطف در ازالت آن وحشت و ازاحت آن تهمت سعی می نمود. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 204) ، ردا برافکندن. (از تاج المصادر بیهقی). ردا برافکندن بر خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). در جامه یا ردا درآمدن. (از اقرب الموارد)
خویشتن را عطر برکردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خوشبو شدن. (غیاث اللغات). خوشبو شدن و عطرآلودن خود را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اقامت نمودن زن ب خانه مادر و پدر خود و نکاح ناکردن و منه الحدیث کان صلی اﷲ علیه و سلم: یکره تعطر النساء و تشبههن بالرجال، ای تطلهن من خلی و الخضاب ابدال الراء باللام اواراد عطراً یظهر ریحه کما یظهر عطر الرجال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
خویشتن را عطر برکردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خوشبو شدن. (غیاث اللغات). خوشبو شدن و عطرآلودن خود را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اقامت نمودن زن ب خانه مادر و پدر خود و نکاح ناکردن و منه الحدیث کان صلی اﷲ علیه و سلم: یکره تعطر النساء و تشبههن بالرجال، ای تطلهن من خلی و الخضاب ابدال الراء باللام اواراد عطراً یظهر ریحه کما یظهر عطر الرجال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
تشنه نماینده به تکلف. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که تشنگی را بهانه می کند. (ناظم الاطباء) ، سخت تشنۀ آب. آرزومند و مشتاق آب: چند خواهی چو من برین لب چاه متعطش به آب حیوانش. سعدی. و رجوع به تعطش شود
تشنه نماینده به تکلف. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که تشنگی را بهانه می کند. (ناظم الاطباء) ، سخت تشنۀ آب. آرزومند و مشتاق آب: چند خواهی چو من برین لب چاه متعطش به آب حیوانش. سعدی. و رجوع به تعطش شود
تشنگی زای آنچه که تشنگی آرد. توضیح داروی را نامند که طبیعت را مشتاق ترویح سازد اعم از آنکه ترویح باب شود مانند معده و جگر و یا بهوای بارد مثل ریه. تشنگی آور تولید عطش کننده
تشنگی زای آنچه که تشنگی آرد. توضیح داروی را نامند که طبیعت را مشتاق ترویح سازد اعم از آنکه ترویح باب شود مانند معده و جگر و یا بهوای بارد مثل ریه. تشنگی آور تولید عطش کننده