جدول جو
جدول جو

معنی تعصود - جستجوی لغت در جدول جو

تعصود(بَ)
آواز کردن و کارزار نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعود
تصویر تعود
به چیزی عادت کردن، خو کردن، خود را به کاری عادت دادن
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
بر یکدیگر برگردیدن هر فریق در جنگ و جز آن و میل نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ قْیْ)
خو کردن. (تاج المصادر بیهقی). عادت کردن. (زوزنی) خوی گرفتن. (دهار). عادت کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عادت گرفتن و خوگر شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، خشمناکی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، عیادت کردن بیمار را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ صَوْ وَ)
روز دراز. (منتهی الارب) : یوم عصود، روز طویل و دراز. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
بمردن. (تاج المصادر بیهقی) : عصدت الابل، بمردند شتران. (منتهی الارب). عصد الرجل، آن مرد بمرد. عصد البعیر عنقه، آن شتر گردن خود رابسمت کتف پیچاند ازبرای مردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعود
تصویر تعود
خو کردن، عادت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعود
تصویر تعود
((تَ عَ وُّ))
خو گرفتن، خود را به کاری عادت دادن
فرهنگ فارسی معین