شکم که نوردگیرد از فربهی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که از فربهی شکم وی نورد گرفته و چین دار شده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعجر شود
شکم که نوردگیرد از فربهی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که از فربهی شکم وی نورد گرفته و چین دار شده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعجر شود
بزرگ منشی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعجرف بر کسی، تکبر بر او، ستم کردن بر کسی. (از اقرب الموارد) ، به اکراه بر کاری داشتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعجرف بر قوم، واداشتن ایشان را بر آنچه از آن اکراه دارند. (از اقرب الموارد) ، بی باکی و شتابزدگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال: جمل فیه تعجرف، ای قله مبالاه بسرعته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
بزرگ منشی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعجرف بر کسی، تکبر بر او، ستم کردن بر کسی. (از اقرب الموارد) ، به اکراه بر کاری داشتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعجرف بر قوم، واداشتن ایشان را بر آنچه از آن اکراه دارند. (از اقرب الموارد) ، بی باکی و شتابزدگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال: جمل فیه تعجرف، ای قله مبالاه بسرعته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)