جدول جو
جدول جو

معنی تعجرف

تعجرف
(بُ)
بزرگ منشی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعجرف بر کسی، تکبر بر او، ستم کردن بر کسی. (از اقرب الموارد) ، به اکراه بر کاری داشتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعجرف بر قوم، واداشتن ایشان را بر آنچه از آن اکراه دارند. (از اقرب الموارد) ، بی باکی و شتابزدگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال: جمل فیه تعجرف، ای قله مبالاه بسرعته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا