جدول جو
جدول جو

معنی تعاویذ - جستجوی لغت در جدول جو

تعاویذ
تعویذ، دعایی که بر کاغذ می نویسند و برای دفع چشم زخم و رفع بلا و آفت به گردن یا بازو می بندند، پناه دادن، در پناه آوردن، حفظ کردن کسی
تصویری از تعاویذ
تصویر تعاویذ
فرهنگ فارسی عمید
تعاویذ
(تَ)
جمع واژۀ تعویذ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تعاویذ
جمع تعویذ
تصویری از تعاویذ
تصویر تعاویذ
فرهنگ لغت هوشیار
تعاویذ
((تَ))
جمع تعویذ
تصویری از تعاویذ
تصویر تعاویذ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعالیق
تصویر تعالیق
تعلیقه ها، آنچه بر حاشیه کتاب بنویسند، جمع واژۀ تعلیقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهاویل
تصویر تهاویل
سهمگینی، ترساندن، رنگ های گوناگون از سرخ، سبز و زرد
فرهنگ فارسی عمید
دعایی که بر کاغذ می نویسند و برای دفع چشم زخم و رفع بلا و آفت به گردن یا بازو می بندند، پناه دادن، در پناه آوردن، حفظ کردن کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلامیذ
تصویر تلامیذ
تلمیذ ها، شاگردان، دانش آموزان، جمع واژۀ تلمیذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجاویف
تصویر تجاویف
تجویف ها، جوف و درون چیزی ها، جمع واژۀ تجویف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تراویح
تصویر تراویح
ترویحه، جلسه و نشست مختصر
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
گرد آمدن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَعْ)
آنچه از عزائم و آیات قرآنی و جز آن نوشته جهت حصول مقصد و دفع بلاها با خود دارند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مجازاً بمعنی آنچه از ادعیه یا اعداد اسمای الهی نوشته در گلو و بازو بندند بجهت پناه دادن از بلیات. (غیاث اللغات) (آنندراج). حرز. (مهذب الاسماء). رقیه. ج، تعاویذ. و منه: و قمرها کتعویذ من لجین. (اقرب الموارد). تا به حال در افریقا و مغرب زمین مستعمل است. در زمان قدیم همچون گوشواره و گردن بند و سنگهای گرانبهایی که دارای علامات و قوه موهومات بود استعمال میشد. (قاموس کتاب مقدس). عوذه. معاذه. توله یا توله. (منتهی الارب). دعاهایی که جهت دفع بلا در گلو و بازو بندند و کماهه و پنام و هر چیزی که جهت دفع چشم زخم و دفع بلا بر بازو بندند و یا بر گردن آویزند. (ناظم الاطباء) : و قباش (اریارق) باز کردند زهر یافتند در بر قبای و تعویذها، همه از وی جدا کردند و بیرون گرفتند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 229).
بر دل از زهد یکی نادر تعویذ نویس
تا نیایدش ازین دیو فریبنده نهیب.
ناصرخسرو.
تعویذ وفا بیفکن از گردن
ورنه به جفا گلوت بفشارد.
ناصرخسرو.
این مالها و خراجها نمی باید که.... و قفل ابلیس و تعویذ سگ... رسد. (کتاب النقض ص 474).
چون روی پری بینی و آن سلسلۀ زلف
تعویذ خرد گم کنی و سلسله خایی.
خاقانی.
رایش چو دست موسوی در ملک برهانی قوی
دادش چو باد عیسوی تعویذ انصار آمده.
خاقانی.
خاک پای تو چو تسبیح به رخ درمالم
خط دست تو چو تعویذ به بر درگیرم.
خاقانی.
زنجیر همی برّم، تعویذ همی سوزم
دیوانه چنین خواهد این یار که من دارم.
خاقانی.
بر شکل زاهده ای تعویذها در گردن افگند. (سندبادنامه ص 191).
تعویذ میان همنشینان
درخورد کنار نازنینان.
نظامی.
مثالم داد کاین توقیع شاهست
همت شحنه همت تعویذ راهست.
نظامی.
گر اندیشه داری ز دشمن گزند
به تعویذ احسان زبانش ببند.
(بوستان).
ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است
یارب ببینم آن را در گردنت حمایل.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بازداشت خواستن کسی را. (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اعاذه: اعاذهً و اعواذا، دعا کرد وی را به محافظت و قال له اعیذک باﷲ و رقاه. یقال: تعوذ باﷲ و استعاذ فاعاذه و عوّذه . (از اقرب الموارد) ، ملتجی گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پناه دادن و در پناه آوردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). پناه بردن. (قاموس کتاب مقدس) ، حرز آویختن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ هََ)
بهمدیگر پناه بردن قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : اعتماد کردن قوم به یکدیگر وپناه بردن بعضی بر بعضی دیگر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلامیذ
تصویر تلامیذ
جمع تلمیذ، شاگردان جمع تلمیذ شاگردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاویم
تصویر تقاویم
جمع تقویم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهاویل
تصویر تهاویل
زینت تصاویر و نقوش
فرهنگ لغت هوشیار
جمع تجویف، لاها، کاواک ها، گاباره ها (گاباره غار) گریستک ها جمع تجویف -. 1 لاها، کاواکها مناره ها، جوفها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاجیب
تصویر تعاجیب
جمع ندارد، شگفتی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصاویر
تصویر تصاویر
نگارها و صورتها و نقشها
فرهنگ لغت هوشیار
همیارایی منسوب به تعاون یا شرکت تعاونی. شرکتی که برای کمک و یاری باعضای یک موسسه یا اداره تشکیل گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاشیب
تصویر تعاشیب
قطعه های متفرق زمین گیاهدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعالیق
تصویر تعالیق
جمع تعلیقه، فرمان ها شهنویس ها جمع تعلیقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعالیم
تصویر تعالیم
جمع تعلیم، آموزش ها جمع تعلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراویج
تصویر تراویج
جلسه، نشست
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ترویحه، نشست ها، چهار خاست (رکعت) نماز شب، بیست خاست بیست خاست نمازی که در شب های ماه روزه خوانده می شود جمع ترویحه. نشستن ها، جلسه ها، جلسه کوتاه پس از خواندن چهار رکعت نماز در شبهای ماه رمضان، چهار رکعت نماز شب، بیست رکعت نماز که در شبهای ماه رمضان خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحاویل
تصویر تحاویل
جمع تحویل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعاویه
تصویر رعاویه
چرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعویذ
تصویر تعویذ
ملتجی گردانیدن، پناه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعویذ
تصویر تعویذ
((تَ))
دعایی که برای رفع بلا و دفع چشم زخم به گردن یا بازو بندند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تراویح
تصویر تراویح
((تَ))
جمع ترویحه، نشست ها، نشستن ها، چهار رکعت نماز شب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصاویر
تصویر تصاویر
((تَ))
جمع تصویر، صورت ها، پرده های نقاشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحاویل
تصویر تحاویل
((تَ مُ))
دگرگون کردن، یک سال در میان زراعت کردن
فرهنگ فارسی معین
بازوبند، چشم زخم، دعا، طلسم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر کسی به خواب بیند تعویذ با خودداشت از نامهای خدای تعالی، دلیل که از سختی و غم برهد. اگر وامدار بود وامش گذارده گردد. اگر بیمار است شفا یابد. اگر زندانی است رهائی یابد. اگر در سفر بود به سلامت بازآید. محمد بن سیرین
گر کسی بیند تعویذ می نوشت و به مردم می داد، دلیل که از او به مردم منفعت رسد. اگر بیند تعویذ می نوشت و به مردم می داد، و بها می ستد، دلیل که اندوهگین شود و متفکر.
فرهنگ جامع تعبیر خواب