جدول جو
جدول جو

معنی تعاد - جستجوی لغت در جدول جو

تعاد
(بَ حَ)
زائد از هزار بودن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). تعدد. (اقرب الموارد) : القوم یتعادون علی الف، یعنی آنها زائدند از هزار. (منتهی الارب). و رجوع به تعدد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعادی
تصویر تعادی
با هم دشمنی کردن، با هم دشمن شدن، با هم در دویدن مسابقه گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
با هم برابر شدن، با یکدیگر راست آمدن، با هم میزان و برابر بودن
فرهنگ فارسی عمید
(سَ گَ)
وعده پذیرفتن. وعده فاپذیرفتن. (زوزنی). با کسی وعده کردن. با یکدیگر وعده نهادن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
با یکدیگر راست آمدن. (زوزنی، یادداشت مرحوم دهخدا). با یکدیگر برابر شدن. (آنندراج). هم سنگی. با یکدیگر راحت شدن. با هم برابر شدن. با هم راست شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، (اصطلاح فیزیک) حالت سکون جسمی راتعادل گویند که تحت تأثیر چند قوه واقع شده باشد که یکدیگر را خنثی کنند. شرط تعادل در اجسام متکیه آن است که خط قائم مارّ بر مرکز ثقل در درون یا بر محیط کثیرالاضلاع اتکاء واقع شود و در اجسام معلقه آن است که خط قائم مار بر مرکز ثقل بر محور تعلیق بگذرد.
- تعادل بی تفاوت، آن است که جسم را به هر وضع که قرار دهیم دارای تعادل باشد.
- تعادل پایدار، تعادلی است که چون جسم اندکی از حال تعادل خارج شود مجدداً بوسیلۀ حرکات نوسانی بصورت اول درآید.
- تعادل ناپایدار، در موقعی است که چون جسم را از حال تعادل خارج کنیم بوضع تعادل پایدار درآید. و رجوع به مقاومت مصالح ص 1 و فیزیک اردلان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عادد)
عدد زیاده از ده هزار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تعاد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعادی
تصویر تعادی
همدوری، تباهش، دشمنیدن با هم دشمنی ورزیدن دشمن شدن بایکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتعاد
تصویر اتعاد
وعده پذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
برابری - تراز مندی، همترازی با هم برابر شدن راست آمدن همتابودن، 2 برابری، هنگامی که جسمی درحال تعادل است که منتجه همه نیروهای واردبرآن برابر صفر باشد، در اجسام متکی تا وقتی که خط قایم مار از مرکز ثقل آنها داخل سطح اتکا باشد جسم بحال تعادل خواهد ماند، جمع تعادلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
((تَ دُ))
با هم برابر شدن، برابری، هنگامی جسمی در تعادل است که منتجه همه نیروهای وارد بر آن برابر صفر باشد (فیزیک)، وضعیتی که شخص در آن حالت مطلوب و طبیعی دارد و در برابر محرک ها واکنش طبیعی از خود نشان می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعادی
تصویر تعادی
((تَ))
دشمنی ورزیدن، با هم دویدن، تباه شدن، دور شدن از گروه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
ترازمندی
فرهنگ واژه فارسی سره
اعتدال، بالانس، برابری، تساوی، تراز، ترازمندی، توازن، معادله، موازنه، همانی، هم چندی، برابر شدن، معادل بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
توازنٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
Balance, Equilibrium
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
équilibre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
equilibrio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
usawa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
баланс , равновесие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
Gleichgewicht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
баланс , рівновага
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
równowaga
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
平衡
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
توازن , توازن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
ভারসাম্য , সমতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
equilibrio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
균형
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
バランス , 平衡
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
איזון , איזון
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
संतुलन , संतुलन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
equilíbrio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
ความสมดุล , สมดุล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
balans, evenwicht
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تعادل
تصویر تعادل
keseimbangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی