جدول جو
جدول جو

معنی تعاتب - جستجوی لغت در جدول جو

تعاتب
(بَ ثَ نَ)
با یکدیگر عتاب کردن. (زوزنی). با یکدیگر خشم گرفتن و همدیگر خشمگینی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تعاتب
گلگی از هم، هم خشمگینی بر هم خشم گرفتن، ناز نمایی -1 از یکدیگر گله کردن، هم را مورد عتاب قرار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تعاتب
((تَ تُ))
از یکدیگر گله کردن، به هم پرخاش کردن
تصویری از تعاتب
تصویر تعاتب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معاتب
تصویر معاتب
مورد عتاب قرار گرفته، سرزنش شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاتب
تصویر معاتب
عتاب کننده، سرزنش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعاقب
تصویر تعاقب
عقب هم رفتن، از پی هم آمدن، دنبال کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تِ)
ملامت کننده. سرزنش کننده. (ناظم الاطباء) ، آنکه یک پای وی بریده بود و بر دیگر پای رود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(بَذذ)
یک پای برداشته جهان جهان رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِ)
همدیگر را ملامت کننده و خشم نماینده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تعاتب شود
لغت نامه دهخدا
(بَذْءْ)
خشم گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). با هم خشم گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خشم را با هم وصف کردن. (از اقرب الموارد) ، بناز خطاب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به ناز و کرشمه یکدیگر را خطاب کردن. (از اقرب الموارد) ، عیب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
ملامت کرده شده و سرزنش شده. (ناظم الاطباء). عتاب کرده شده. (غیاث) :
بزرگوارا من خود معاتبم ز خرد
چه باشد ارتو نباشی بر این خطا عاتب.
عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 31).
و ما را به کرد خویش مأخوذ و متهم و معاتب و معاقب گرداند. (سندبادنامه ص 79). و رجوع به معاتبه و معاتبت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تِ)
ملامت کننده و سرزنش کننده. (ناظم الاطباء). عتاب کننده. (غیاث) :
با روح دو بسدش معاشر
با عقل دو نرگسش معاتب.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ج 1 ص 34).
و رجوع به معاتبه و معاتبت شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تلاصق، تضارب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
بیکدیگر نامه نوشتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بهای بنده بر وی بریده کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ تِ)
اخبار دروغ بیمناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اراجیف و تخلیط. (اقرب الموارد) ، شوریدگی کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
پیروی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از پس یکدیگر درآمدن. (زوزنی) (از دهار) (از آنندراج) : لایتعاقب علیه اللیل و النهار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298). تعاقب هر دو (شب و روز) بر فانی گردانیدن جان.... مصروف است. (کلیله و دمنه)، در پس گریخته دویدن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعتب
تصویر تعتب
هم خشمی، بر آک نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
سرزنش شده سرزنشگر عتاب شده سرزنش شده: بزرگوارا، من خود معاتبم ز خرد چه باشد ار تو نباشی بر این خطا عاتب. (عثمان مختاری) ملامت کننده سرزنش کننده: با روح دو بسدش معاشر با عقل دو نرگسش معاتب. (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکاتب
تصویر تکاتب
بیکدیگر نامه نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاتع
تصویر تعاتع
کار شوریدگی شوریدگی کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاقب
تصویر تعاقب
پیروی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکاتب
تصویر تکاتب
((تَ تُ))
نامه نوشتن به یکدیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعاقب
تصویر تعاقب
((تَ قُ))
از پی هم آمدن، کسی را دنبال کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاتب
تصویر معاتب
((مُ تِ))
سرزنش کننده، ملامت کننده
فرهنگ فارسی معین
پیگیری، تعقیب، دنبال، پیگیری کردن، دنبال کردن
متضاد: رها کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پیگیری، تعقیب
دیکشنری اردو به فارسی