جدول جو
جدول جو

معنی تطوید - جستجوی لغت در جدول جو

تطوید
(لَ)
بسی فاوا گشتن در کوهها و خفتن و مست گردانیدن شراب. (تاج المصادر بیهقی). سرگردان گردیدن و رفتن و درآمدن در کوهها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تطود. تطویف. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تطویل
تصویر تطویل
دراز کردن، در کاری زیاد وقت صرف کردن، طول دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجوید
تصویر تجوید
فن درست ادا کردن حروف و کلمات در تلاوت قرآن، درست ادا کردن حروف و کلمات مانند تلفظ فصحای عرب، نیکو کردن، سره کردن، کاری را نیک کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسوید
تصویر تسوید
سیاه کردن، کنایه از نوشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطرید
تصویر تطرید
طرد کردن، راندن، دور کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ بَ)
بسی فاوا گشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). گرد چیزی گردیدن (شدّد للمبالغه). (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). طواف کردن چیزی. (از اقرب الموارد). تطواف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به این کلمه شود، پر کردن ملخ و مردم زمین را چون طوفان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
خوی فا کردن کسی را و یاد شدن. (تاج المصادر بیهقی). خو فا کردن کسی را. (زوزنی). عادت کنانیدن به چیزی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از دهار) ، طعام عواده خوردن، کلانسال گردیدن شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اغوا کردن و خو دادن مردم را به ستم کردن بر کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دراز و فروهشته کردن رسن ستور را در چراگاه و چنین است ’طول فرسه’. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دراز کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (غیاث اللغات) (آنندراج). دراز نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :
قصه کوته بهست از تطویل.
ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 388).
و سرگذشت او بسیار است و در این کتاب بیش از این تطویل نتوان کردن. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 83). و تطویل از حد می گذرد. (کلیله و دمنه) ، زمان دادن. (تاج المصادر بیهقی). مهلت دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح عروض) بعضی عروضیان عجم بر ترفیل حرفی زیادت کرده اند در شعر پارسی و آن را تطویل نام نهاده و مستفعلان کرده... (المعجم فی معاییر اشعار العجم چ مدرس رضوی ص 41) ، (اصطلاح معانی بیان) زائد بودن لفظ است بر اصل مقصود. (از تعریفات جرجانی) (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
توانا گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). توانا کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : طوقنی اﷲ اداء حقه، توانا کند مرا خدای بر ادای حق او و یا توانا کرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، راضی شدن و اجازت دادن و آسان نمودن، لغتی است در تطویع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تکلیف دادن کسی را بر چیزی که فوق طاقت وی باشد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تکلیف کردن به چیزی. (آنندراج). تکلیف کردن ایشان را. (از اقرب الموارد). مکلف به فوق طاقت کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، طوق دار گردانیدن. (زوزنی). در گردن کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). گردن بند پوشانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). طوق در گردن کسی کردن. (آنندراج) ، والی گردانیدن و امین ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فرمانبردار گردانیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سره کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). نیکو کردن و سره کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نیکو کردن. (فرهنگ نظام). جیّد گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیکو کردن و جیّد گردانیدن چیزی را. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) : لاتطلب سرعهالعمل و اطلب تجویده... (عیون الانباء) ، رعایت کردن قاری تجوید را در قرائت خود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). حرف به مخارج ادا کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نیک گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). علم ادای حروف ازمخارج. (ناظم الاطباء). علمی که در آن کیفیت نیکو خواندن قرآن و امور متعلق به آن ذکر میشود. (از فرهنگ نظام). (در اصطلاح قراء) تلاوت کلام اﷲ است بنحوی که حق هر حرفی از مخرجش اداء و صفتی را که مخصوص اداء هر حرفی است مراعات کنند، از قبیل: همس و جهر و شدت و رخاوت و مانند آن. و ادا کردن حق هر حرفی از آنچه که سزاوار است در موارد بخصوص که باید بجای آورند، مانند: ترقیق مستقل و تفخیم مستعلی و امثال آنها و بازگردانیدن هر حرفی را بسوی اصلش بدون تکلف. و طریق عمل بدین علم آن است که از دهان شیوخ و استادان این فن بشنوند، مخصوصاً کسانی که عارف باشند به طریق اداء تلاوت کلام اﷲ و بدانچه که قاری از مخارج حروف و صفات آنهاو وقف و ابتداء و رسم بدان نیازمند است معرفت کامل پیدا کرده باشند. و مراتب تجوید سه است: ترتیل و تدویر و حدر. و تدویر بر حدر و ترتیل بر هر دو مقدم است و ترتیل عبارت از آرامی است به مذهب ورش و عاصم و حمزه و حدر سرعت باشد به مذهب ابن کثیر و ابی عمرو و قالون و تدویر میانه روی بین آندو است به مذهب ابن عامر و کسائی و این ترتیب روش غالب اوقات قارئان مذکور است و الا هر یک از آنان یکی از مراتب مسطوره را جائزدانسته اند. در ترتیل مراعات تمطیط از لوازم است و در حدر اندماج از لوازم باشد، زیرا قرائت مانند رنگ سپیدی است که اگر کم باشد به گندم گونی متمایل شود و اگر از حد زیاده گردد منجر به برص شود. در اتقان گفته است که ترتیل مرادف تحقیق است و کیفیت قرائت بر سه نوع است: اول تحقیق. و آن اعطاء هر حرفی راست حقش رااز اشباع مد و تحقیق همزه و اتمام حرکات و اعتماد اظهار و تشدیدات و بیان حروف و تفکیک حروف و اخراج حروف بعضی را از بعضی، بوسیلۀ سکته و ترتیل و تؤده وملاحظۀ جایزات وقفها بدون قصر و اختلاس و اسکان متحرک و ادغام و ترتیل برای ورزش زبان و تقویم الفاظ باشد و یستحب الاخذ به علی المتعلمین من غیر ان یتجاوز فیه الی حدالافراط بتولید الحروف من الحرکات و تکریر الرأات و تحریک السواکن و تطنین النونات بالمبالغه فی الغنات و نحو ذلک و هذا النوع من القرائه مذهب حمزه و ورش. دوم حدر بفتح حاء و سکون دال است و آن ادراج قرائت بسرعت و تخفیف قرائت است بوسیلۀ قصر و تسکین و اختلاس و بدل و ادغام کبیر و تخفیف همزه و مانند آنها از آنچه بروایت صحیحه رسیده با مراعات برپا داشتن اعراب و تقویم اللفظ و تمکن حروف بدون بتر حروف مد و اختلاس اکثر حرکات و این ترتیب از اکثر پیشوایان این فن از کسانی که منفصل را ممدود ساخته اند و به حداشباع نرسیده اند. و آن مذهب سائر قراء است و مختار نزد اکثر اهل تجوید باشد. سپس صاحب اتقان گوید فرق بین ترتیل و تحقیق آنست که تحقیق برای ورزش و تعلیم وتمرین و ترتیل برای تدبر و تفکر و استنباط باشد. پس هر ترتیلی تحقیق باشد ولی هر تحقیقی ترتیل نیست.
فائده - در شرح مهذب آمده که علماء تجوید اتفاق کرده اند که افراط در اسراع مکروه است و گفته اند تلاوت قرآن یک جزء آن با ترتیل بر دو جزء بدون ترتیل رجحان دارد و استحباب ترتیل برای تدبر است و برای آنست که به بزرگداشت و توقیر کلام ایزدی نزدیکتر و تأثیر معانی در قلب قاری بیشتر خواهد بود و بهمین جهت است که برای کسانی که به زبان تازی آشنا نیستند و از کلام ایزدی بهره ای نمیبرند، تلاوت با ترتیل معهذا استحباب دارد. و در نشر گفته است که اختلاف شده است در اینکه آیا مراعات ترتیل با قلت قرائت افضل است یا ترک ترتیل با کثرت قرائت. و بعضی از پیشوایان ما در پاسخ این پرسش نیکو قضاوتی کرده و ثواب قرائت با مراعات ترتیل از حیث قدر و منزلت پیش است و ثواب کثرت قرائت از حیث شماره افزون باشد، زیرا در ازاء هر حرفی ده حسنه برای قاری منظور است و در برهان زرکشی گوید تمامیت ترتیل بزرگ داشتن الفاظ و روشن ادا کردن حروف و ادغام نکردن حرفی در حرف دیگر باشد و این حداقل تمامیت ترتیل است و حداکثر آن آنست که منزلت هر لفظی را کما هو حقه بشناسدو ادا کند، چنانکه اگر بلفظی رسید که مبنی بر تهدیدبود مانند لفظ متهدد تلفظ کند، همچنان اگر بلفظی مصادف شد که حاکی از تعظیم بود، آن را با تعظیم ادا کند، چنانکه در اتقانست. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به کشف الظنون ذیل علم تجوید شود، نیکورو گردیدن اسب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(بَت ت)
امروز و فردا کردن غریم خود را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از بیخ بریدن شرم مرد. (یادداشت مرحوم دهخدا) : طوش الذکر، خصاه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ءَ)
رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : ما ادری این طوس به، ای این ذهب به. (منتهی الارب). نمی دانم کجا برد او را. (ناظم الاطباء) ، طاوس کشیدن نقاش، پیکر بکردن. (تاج المصادربیهقی) ، آراستن چیزی و این معنی اخیردر کتابهای لغت نیست ولیکن در کلام بعضی مولدین واردشده است. (از اقرب الموارد) ، رنگ طاوس گرفتن. رنگ پر طاوس گرفتن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و بعضی وسمۀ تنها برنهند و رنگ او طاوسی آید و رنگ وسمۀ هندی زودتر گیرد و تمامتر آید لکن طاوسی تر آید و رنگ وسمۀ کرمانی دیرتر گیرد ولکن سیاه تر بود و تطویس او کمتر بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
انداختن کسی را در هواو هوس، سرگشته و پریشان نمودن و آواره کردن در جهان و پریشان نمودن و آواره کردن و اینجا و آنجا بردن، هلاک ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به عصا زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). با عصا زدن کسی را. (از اقرب الموارد) ، فرستادن بجائی که از آن آمدن نتواند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَعْ عُ)
گرد آوردن و توده ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به شتاب رفتن. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد). سریع رفتن. (المنجد) (اقرب الموارد) ، نایل شدن به چیزی از طعام. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (المنجد) (اقرب الموارد). یافتن اندکی از طعام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، فرستادن فحل را در شتران ماده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ ضَ)
مبالغۀ ذود. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). راندن و دور کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
فرمانبردار گردانیدن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). آسان کردن کار بر کسی و توانا کردن بر کاری. منه قوله تعالی: فطوعت له نفسه قتل اخیه (قرآن 5 / 30) ، یعنی آسان کرد و توانا نمود و یا پیرو او گشت و فرمانبرداری نمود و یادلیر کرد او را و اعانت کرد و پذیرفت حکم وی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آسان کردن کاری را و توانا کردن کسی را بر کاری. (آنندراج) ، سزاوار گردانیدن چیزی را. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ زِ)
گرم درافتادن طعام. (تاج المصادر بیهقی). گرم در طعام افتادن. (زوزنی). گرم ناک شدن طعام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، بر بانوج نشستن و بر هوا آمد و رفت نمودن غلام. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تکوید
تصویر تکوید
توده ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطویع
تصویر تطویع
آسانکرد، توانا کرد
فرهنگ لغت هوشیار
دراز کردن درازاندن، مولش دادن، دراز گفتن دراز گویی، دراز سرایی، دراز نویسی، دراز کردن طول دادن طولانی کردن، دراز گفتن، دراز گویی، جمع تطویلات. یا تطویل بلاطائل. دراز گویی بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطویق
تصویر تطویق
یاره نهادن، فرمانبردار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذوید
تصویر تذوید
راندن دور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نیکخوانی شمرده خوانی نیکو کردن سره کردن، نیک گفتن، علم نیکو تلفظ کردن حروف و کلمات قرآن
فرهنگ لغت هوشیار
آواز بگلو بر گردانیدن بنرمی، نیکو کردن آواز سرود گفتن اشتغال یافتن بسرود و سماع نرم بانگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توطید
تصویر توطید
گرانسنگی پا بر جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطویف
تصویر تطویف
گرد گرداندن گرد گرد دادن (گرد گرد طواف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسوید
تصویر تسوید
مهتر کردن، سیاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزوید
تصویر تزوید
توشه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطرید
تصویر تطرید
دور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجوید
تصویر تجوید
((تَ))
نیکو کردن، نیک گفتن، علم درست ادا کردن حروف و کلمات قرآن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسوید
تصویر تسوید
((تَ))
سیاه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهوید
تصویر تهوید
((تَ))
آواز به گلو برگردانیدن به نرمی، نیکو کردن آواز، سرود گفتن، اشغال یافتن به سرود و سماع، نرم بانگ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تطویل
تصویر تطویل
((تَ))
دراز کردن، طول دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشوید
تصویر تشوید
((تَ))
برآمدن آفتاب
فرهنگ فارسی معین