جدول جو
جدول جو

معنی تطاعم - جستجوی لغت در جدول جو

تطاعم
داخل کردن کبوتر نر دهن را در دهن کبوتر ماده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مطاعم
تصویر مطاعم
مطعم ها، جاهای غذا خوردن، خوراک ها، خوردنی ها، جمع واژۀ مطعم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناعم
تصویر تناعم
آسان گشتن، نرم شدن، اظهار نرمی کردن، تن آسان شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاعم
تصویر طاعم
خورنده، چشنده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ عِ)
کبوتری که منقار خود را درمنقار کبوتر دیگری داخل کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تطاعم شود
لغت نامه دهخدا
با یکدیگر نیزه زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
باهمدیگر سخن ناموثوق بگفتن و اختلاف نمودن. (منتهی الارب). با همدیگر سخن غیر موثق گفتن و اختلاف کردن. (ناظم الاطباء). با یکدیگر سخن غیرموثق گفتن. (از المنجد) (از متن اللغه) ، تضافر در کاری. (از المنجد) (از متن اللغه) : تزاعموا، تضافروا، ان کان بعضهم لبعض زعیماً. (متن اللغه). رجوع به تضافر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تن آسان گردیدن و تن آسان نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ترفه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ عِ)
خوردنیها و طعام ها. جمع واژۀ مطعم. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). خوردنیها. ج مطعم. مطاعم و مشارب، مأکول و مشروب، خوردنیها و آشامیدنیها. (ناظم الاطباء). و رجوع به مطعم شود
لغت نامه دهخدا
(اِءْ تِ)
چشیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج). چشیدن. یقال: تطعم تطعم، یعنی بچش تا اشتها پیدا شود، پس بخور. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
بی نیاز. یقال: هو طاعم عن طعامکم، ای مستغن، خورنده، چشنده، مرد نیکوحال در مطعم و مأکل. (منتهی الارب). آنکه در خورش حال خوشی داشته باشد. (منتخب اللغات) : قل لااجد فیما اوحی الی محرما علی طاعم یطعمه الا ان یکون میته او دماً مسفوحاً او لحم خنزیر، بگو این کافران را که من نمییابم در این قرآن که بر من وحی کرده و فرود آورده هیچ طعامی حرام بر کسی که خورد الا که مرداری باشد یا خون ریخته یا گوشت خوک. (تفسیر ابوالفتوح سورۀ انعام 145/5).
دع المکارم لاترحل لبغیتها
واقعد فانک انت الطاعم الکاسی.
حطیئه، شاعر عرب (از تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تطاعن
تصویر تطاعن
رنجاندن یکدیگر را: با نیزه، با سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناعم
تصویر تناعم
نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطاعم
تصویر مطاعم
جمع مطعم، خوردنگاه ها خوردنگاهان خوردنی ها خواره ها جمع مطعم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطعم
تصویر تطعم
چشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاعم
تصویر طاعم
مرد بی نیاز و نیکو حال در خوراک
فرهنگ لغت هوشیار