- تطابق
با هم برابر شدن، با یکدیگر مطابق بودن، متفق و همانند گشتن
معنی تطابق - جستجوی لغت در جدول جو
- تطابق (اَ)
اتفاق کردن. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ائتلاف و اتفاق و تساوی. (اقرب الموارد). مطابقه و موافقت و اتفاق و اتحاد و یک جهتی و برابری و یکسانی و مشابهت و پیوستگی. (ناظم الاطباء)
- تطابق
اتفاق کردن، مشابهت و پیوستگی و یکسانی
- تطابق ((تَ بُ))
با هم برابر شدن، همداستان گشتن
- تطابق
همخوانی، همخورد، هم سنجی
- تطابق
برابری، مطابقت، همگونی، باهم برابر شدن، برابر کردن
- تطابق
مباراةً
- تطابق
Conformity
- تطابق
conformité
- تطابق
conformidad
- تطابق
соответствие
- تطابق
Übereinstimmung
- تطابق
відповідність
- تطابق
zgodność
- تطابق
一致性
- تطابق
conformidade
- تطابق
সঙ্গতি
- تطابق
ہم آہنگی
- تطابق
ufanisi
- تطابق
uygunluk
- تطابق
일관성
- تطابق
一貫性
- تطابق
עֲבוֹדָה
- تطابق
conformità
- تطابق
kesesuaian
- تطابق
ความสอดคล้อง
- تطابق
conformiteit
- تطابق
समानता
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(مُ تَ بِ)
لغت نامه دهخدا
اتفاق کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). موافق و مطابق. (ناظم الاطباء). و رجوع به تطابق شود
