- تضلال
- منسوب کردن کسی را بضلالت
معنی تضلال - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گمراهاندن، تباهیدن، آسیب رساندن، به خاک سپردن از راه بردن بیراه کردن گمراه ساختن، ج ضلع، پهلوها گمراهی وبه بیراهه راندن گمراهی وبه بیراهه راندن
بی اراده گردانیدن
گمراه ساختن، برای مثال اگر نه امرش، نامی نبود از معروف / اگر نه نهیش، بودند خلق در تضلیل (ایرج میرزا - ۳۵) ، به ضلالت و گمراهی نسبت دادن
گمراه گردانیدن، به گمراهی افکندن، گمراه کردن، به بیراهه راندن، گمراهی
باطل
جمع تل، پشته ها جمع تل پشته ها
تل ها، پشته ها، تپه ها، جمع واژۀ تل
گم شدن، گم کردن راه، گمراه شدن، گمراهی
گمگشتگی، گمراهی، تباهش، پنهان گشتن، پی گم کردن، فراموش کردن، سر گشتگی گم شدن گم کردن راه، گمراه شدن مقابل رشاد، گمراهی مقابل هدی. گمراهی، بیراهی، ضلالت
گمراه خواستن گمراهاندن سایه جویی، خواهش