- تضجر
- نالیدن و بیقراری کردن
معنی تضجر - جستجوی لغت در جدول جو
- تضجر
- اظهار آزردگی و بی قراری کردن از اندوهی یا امری
- تضجر ((تَ ضَ جُّ))
- اظهار آزردگی کردن از اندوه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
واپسگرایی
بازرگان، سوداگر
سفت شدن و سخت گردیدن، جمود
فریاد کردن
پوست ترنجیدگی
رنجور شدن
خون آلودگی، شکفتن، خود آرایی، سرخ رخساری
در کاری تقصیر کردن
اندوهناک نمودن خود را
روشن شدن صبح
دور گشتگی فرا پروازی
بازرگان، سوداگر
زیان بردن، ضرر کشیدن، گزند دیدن
آزرده کننده
جانبداری کردن از عقاید و افکار قبلی همراه با نپذیرفتن آرا و اندیشه های نو، سفت شدن، سخت شدن مانند سنگ، سنگ شدن، به صورت سنگ درآمدن
بازرگان، بازارگان
Merchant
торговец
Händler
торговець
kupiec
comerciante
commerciante
comerciante
marchand
handelaar
พ่อค้า