جدول جو
جدول جو

معنی تصنع - جستجوی لغت در جدول جو

تصنع
آراستن خویش، خود آرایی کردن
تصویری از تصنع
تصویر تصنع
فرهنگ لغت هوشیار
تصنع
خودآرایی کردن، خود را به حالتی متکلفانه وانمود کردن، ظاهرسازی کردن
تصویری از تصنع
تصویر تصنع
فرهنگ فارسی عمید
تصنع
((تَ صَ نُّ))
حالتی را به طور ساختگی به خود گرفتن، ظاهرسازی
تصویری از تصنع
تصویر تصنع
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تصنعی
تصویر تصنعی
ساختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصنعی
تصویر تصنعی
((تَ صَ نُّ))
ساختگی، مصنوعی
فرهنگ فارسی معین
ประดิษฐ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
कृत्रिम
دیکشنری فارسی به هندی
خود آرا، دلسوز نما، هنرمند نما خویشتن آراینده، بتکلف نیکو سیرتی نماینده، آنکه صنعتی و هنری را بخود ببندد جمع متصنعین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصنع
تصویر متصنع
((مُ تَ صَ نِّ))
خویشتن آراینده، به تکلف نیکو سیرتی نماینده، آن که صنعتی یا هنری را به خود ببندد، جمع متصنعین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متصنع
تصویر متصنع
کسی که صنایع ادبی را به تکلف در آثار خود به کار می برد، مصنوعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصنع
تصویر اصنع
صانع تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشنع
تصویر تشنع
زشتکاری، تاراج، پارگی جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصمع
تصویر تصمع
خون آلود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصلع
تصویر تصلع
برآیش خور، دمیدن از زیر ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصدع
تصویر تصدع
پراکنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار