گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (معجم اللغه) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). برگردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دگرگون ساختن و تشدید برای مبالغه است. (از اقرب الموارد) ، تصرف دادن کسی را در کار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، هویدا کردن. (تاج المصادر بیهقی). بیان و واضح گردانیدن آیات را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، روان و رایج گردانیدن دراهم و متاع و کالای فروختنی را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و تصریف زر به نقره بازگردانیدن آن است. (نفایس الفنون قسم اول ص 105) ، برگردیدن باد از طرفی به طرفی یا برگردانیدن آن است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برگردانیدن باد از سویی به سوی دیگر. (از اقرب الموارد) ، خمر صرف خوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). شراب ساده خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، برآوردن بعض کلام را از بعض دیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). اشتقاق بعض کلام از بعضی دیگر. (از اقرب الموارد). تحویل اصل واحد است به امثلۀ مختلف تا معنی مقصود که جز بدان تعبیر حاصل نشود بدست آید. (از تعریفات جرجانی). علم به اصولی است که بدان بنای کلمه شناخته شود. (از تعریفات ایضاً). گردانیدن یک لفظ بسوی صیغه های مختلف تا از آن معنی متفاوت حاصل شود و آن را صرف نیز نامند: منم دانسته در پرگار عالم بتصریف و به نحو اسرار عالم. نظامی. و رجوع به صرف و اشتقاق شود
گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (معجم اللغه) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). برگردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دگرگون ساختن و تشدید برای مبالغه است. (از اقرب الموارد) ، تصرف دادن کسی را در کار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، هویدا کردن. (تاج المصادر بیهقی). بیان و واضح گردانیدن آیات را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، روان و رایج گردانیدن دراهم و متاع و کالای فروختنی را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و تصریف زر به نقره بازگردانیدن آن است. (نفایس الفنون قسم اول ص 105) ، برگردیدن باد از طرفی به طرفی یا برگردانیدن آن است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برگردانیدن باد از سویی به سوی دیگر. (از اقرب الموارد) ، خمر صرف خوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). شراب ساده خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، برآوردن بعض کلام را از بعض دیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). اشتقاق بعض کلام از بعضی دیگر. (از اقرب الموارد). تحویل اصل واحد است به امثلۀ مختلف تا معنی مقصود که جز بدان تعبیر حاصل نشود بدست آید. (از تعریفات جرجانی). علم به اصولی است که بدان بنای کلمه شناخته شود. (از تعریفات ایضاً). گردانیدن یک لفظ بسوی صیغه های مختلف تا از آن معنی متفاوت حاصل شود و آن را صرف نیز نامند: منم دانسته در پرگار عالم بتصریف و به نحو اسرار عالم. نظامی. و رجوع به صرف و اشتقاق شود
در بدیع آوردن قافیه در مصراع اول ابیات غزل یا قصیده بعد از بیت اول مانند این شعر، برای مثال صبر کن ای دل که صبر، سیرت اهل صفاست / چارۀ عشق احتمال، شرط محبت وفاست ی مالک رد و قبول، هرچه کند پادشاست / گر بزند حاکم است، ور بنوازد رواست ی گرچه بخواند هنوز، دست جزع بر دعاست / ورچه براند هنوز، روی امید از قفاست (سعدی۲ - ۳۳۱)
در بدیع آوردن قافیه در مصراع اول ابیات غزل یا قصیده بعد از بیت اول مانندِ این شعر، برای مِثال صبر کن ای دل که صبر، سیرت اهل صفاست / چارۀ عشق احتمال، شرط محبت وفاست ی مالک رد و قبول، هرچه کند پادشاست / گر بزند حاکم است، ور بنوازد رواست ی گرچه بخواند هنوز، دستِ جَزَع بر دعاست / ورچه براند هنوز، روی امید از قفاست (سعدی۲ - ۳۳۱)
خطا کردن در نوشتن، تغییر دادن کلمه با کم یا زیاد کردن نقطه های آن در ادبیات در فن بدیع کلمه ای که هنگام نوشتن یا خواندن به واسطۀ تغییر کردن یا کم و زیاد شدن نقطه های آن تغییر پیدا کند مانند عبد و عید، توشه و بوسه، برای مثال مرا بوسه گفتا به تصحیف ده / که درویش را توشه از بوسه به (سعدی۱ - ۸۹)
خطا کردن در نوشتن، تغییر دادن کلمه با کم یا زیاد کردن نقطه های آن در ادبیات در فن بدیع کلمه ای که هنگام نوشتن یا خواندن به واسطۀ تغییر کردن یا کم و زیاد شدن نقطه های آن تغییر پیدا کند مانندِ عبد و عید، توشه و بوسه، برای مِثال مرا بوسه گفتا به تصحیف ده / که درویش را توشه از بوسه به (سعدی۱ - ۸۹)
شریف گردانیدن، بزرگ داشتن، بلند کردن، بزرگوار نمودن، خلعت تشریف آوردن: آمدن به صورت احترام آمیز برای شخص دیگری به کار می رود تشریف بردن: رفتن به صورت احترام آمیز برای شخص دیگری به کار برده می شود تشریف داشتن: حضور داشتن به صورت احترام آمیز برای شخص دیگری به کار برده می شود
شریف گردانیدن، بزرگ داشتن، بلند کردن، بزرگوار نمودن، خلعت تشریف آوردن: آمدن به صورت احترام آمیز برای شخص دیگری به کار می رود تشریف بردن: رفتن به صورت احترام آمیز برای شخص دیگری به کار برده می شود تشریف داشتن: حضور داشتن به صورت احترام آمیز برای شخص دیگری به کار برده می شود