- تصریع
- قافیه آوردن در مصرع اول بیت
معنی تصریع - جستجوی لغت در جدول جو
- تصریع
- در بدیع آوردن قافیه در مصراع اول ابیات غزل یا قصیده بعد از بیت اول مانند این شعر،
برای مثال صبر کن ای دل که صبر، سیرت اهل صفاست / چارۀ عشق احتمال، شرط محبت وفاست ی مالک رد و قبول، هرچه کند پادشاست / گر بزند حاکم است، ور بنوازد رواست ی گرچه بخواند هنوز، دست جزع بر دعاست / ورچه براند هنوز، روی امید از قفاست (سعدی۲ - ۳۳۱)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گوهر نشان ساختن
خپه کردن، هویدا کردن
بیان کردن شریعت
شتابانیدن، سرعت کردن
عذر آوردن
برگردانیدن
اندک کردن، کم کردن عطا
هویدا گفتن، آشکار گفتن
جدا جدا کردن، درد سر رسانیدن، درد سر دادن
ساختن
به بالا بر شدن، به نشیت فرو شدن
سرزنش کردن پیغاره سرزنش کردن ملامت کردن، سرزنش بیغاره، جمع تقریعات
باز داشتن
آشاماندن هفتاندن، فرو نشاندن خشم آشامیدن چشانیدن فرو خورانیدن،جمع تجریعات
شتاب کردن در کاری، شتافتن
آشکار ساختن، سخنی را صریح بیان کردن، امر یا مطلبی را فاش و روشن کردن
سخت ملامت کردن، سرزنش کردن، سرکوفت دادن
باعث زحمت و دردسر شدن، مزاحم شدن، دردسر دادن
برآمدن، سربلند ساختن، پراکندن، از هم جدا کردن
صرف کردن فعل، مشتق ساختن کلمه ای از کلمۀ دیگر، علم صرف و اشتقاق کلمات، برگردانیدن، تغییر دادن
جرعه جرعه نوشانیدن آب و مانند آن، فروخورانیدن
جواهر نشاندن بر چیزی، گوهرنشان ساختن، مرصع ساختن، در ادبیات در فن بدیع آوردن الفاظ و کلماتی در دو مصراع یا دو جمله که در وزن و سجع مطابق باشند مانند فراش و نقاش، منوّر و مقرّر، گریان و خندان، جلال و کمال و مانند این بیت، برای مثال هوا شد تیره و گریان به سان دیدۀ وامق / زمین شد تازه و خندان به سان چهرۀ عذرا (رشیدالدین وطواط)
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
جواهر نشاندن بر چیزی، آوردن کلماتی در دو مصراع یا دو جمله که از نظر وزن و سجع یکی باشند
بیان کردن و نمودار ساختن راه یا شریعت، شریعت آوردن، آیین ساختن
درنگ کردن و توقیف نمودن