جدول جو
جدول جو

معنی تصارع - جستجوی لغت در جدول جو

تصارع
(اِ)
کشتی گرفتن: تصارع الرجلان و اصطرعا، حاولا ایهما یصرع صاحبه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصارع
کشتی گرفتن
تصویری از تصارع
تصویر تصارع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تسارع
تصویر تسارع
شتافتن، مبادرت کردن و پیشی گرفتن در کاری
فرهنگ فارسی عمید
(مَ رِ)
جمع واژۀ مصرع. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جای افکندن ها و کشتی جای ها. (از منتهی الارب). کشتی گاهها. (یادداشت مؤلف). و رجوع به مصرع شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از یکدیگر بریدن. (زوزنی). با هم بریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقاطع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
کشتی گیرنده. (آنندراج). کشتی گیر. (ناظم الاطباء) : سلطان ملکشاه... که پادشاه بود همت او بر کشتی گرفتن و مشت زدن و تربیت بطالان و مصارعان و زورآزمایان مقصور. (المضاف الی بدایع الازمان ص 29)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَذْ ذُ)
بهم بر (باهم) قرعه زدن. (زوزنی) (مجمل اللغه). میان همدیگر قرعه زدن (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، باهم شمشیر زدن. (زوزنی). نیزه زدن به یکدیگر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بهم (با هم) شتافتن. (زوزنی). شتافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیشی گرفتن و شتافتن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : اصناف خلایق به خدمت او تسابق و تسارع نمودند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با هم بانگ و فریاد کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
داد و ستد کردن. مبادله کردن: و کانت دنانیر الفرس و دراهمهم بین ایدیهم یردونهافی معاملتهم الی الوزن و یتصارفون بها بینهم الی... (نقود العربیه ص 104)
لغت نامه دهخدا
(تَرُ)
احکام و اوامر خودسرانه، با قدرت کامله و اوامر پادشاهی. ج، تصارفات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
سازواری کردن با هم و آرمیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقارع
تصویر تقارع
قرعه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسارع
تصویر تسارع
شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصارف
تصویر تصارف
داد و ستد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصارم
تصویر تصارم
با هم بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصارع
تصویر مصارع
((مَ رِ))
جمع مصرع. مهلکه ها، جای بر زمین افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسارع
تصویر تسارع
((تَ رُ))
شتافتن، سرعت گرفتن
فرهنگ فارسی معین