از درختان جنگلی که در جنگل های مرطوب می روید و بلندیش به چهار متر می رسد، برگ هایش تلخ و قابض است، برگ و پوست آن به سبب قابض بودن به شکل مرهم یا شیاف در بواسیر به کار می رود دمیر آغاجی، انجیلی، آسوندار، انچیلو، انجیلو
از درختان جنگلی که در جنگل های مرطوب می روید و بلندیش به چهار متر می رسد، برگ هایش تلخ و قابض است، برگ و پوست آن به سبب قابض بودن به شکل مرهم یا شیاف در بواسیر به کار می رود دَمیر آغاجی، اَنجیلی، آسوندار، اَنچیلو، اَنجیلو
فریفتن مرد زن را و در فتنه انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دل ببردن. (تاج المصادر بیهقی) ، خواندن زن کسی را به سوی بازی (صبا) و مشتاق گردانیدن وی را آن زن. (از ناظم الاطباء)
فریفتن مرد زن را و در فتنه انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دل ببردن. (تاج المصادر بیهقی) ، خواندن زن کسی را به سوی بازی (صبا) و مشتاق گردانیدن وی را آن زن. (از ناظم الاطباء)
آوازکردن جوجه و عقرب. و فی المثل: یلدع و یصئی، کسی را مثل زنند که ستم کند و شکوه آغازد. و منه جاء بما صأی و صمت، ای بالمال الناطق و الصامت. منتهی الارب
آوازکردن جوجه و عقرب. و فی المثل: یلدع و یصئی، کسی را مثل زنند که ستم کند و شکوه آغازد. و منه جاء بما صأی و صمت، ای بالمال الناطق و الصامت. منتهی الارب
چگونگی تو. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تو بودن. این کلمه در خطاب آید و افادۀ جدائی از جمع و دیگران کند چنانکه در مقام یگانگی گویند منی و توئی در میان نیست، یعنی جدایی و دوگانگی از میان رفته است و وحدت جایگزین آن شده است: گرنیست گشتی از خود و، با تو، توئی نماند از نیستی در آینۀ دل نشان طلب. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 745). اینجا منی و توئی نباشد در مذهب ما دوئی نباشد. نظامی. دوستئی کآن ز توئی و منی است نسبت آن دوستی از دشمنی است. نظامی. که ام من چه دارم تو داری توئی الهی پناه نزاری توئی. نزاری قهستانی (دستورنامه چ روسیه ص 48)
چگونگی تو. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تو بودن. این کلمه در خطاب آید و افادۀ جدائی از جمع و دیگران کند چنانکه در مقام یگانگی گویند منی و توئی در میان نیست، یعنی جدایی و دوگانگی از میان رفته است و وحدت جایگزین آن شده است: گرنیست گشتی از خود و، با تو، توئی نماند از نیستی در آینۀ دل نشان طلب. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 745). اینجا منی و توئی نباشد در مذهب ما دوئی نباشد. نظامی. دوستئی کآن ز توئی و منی است نسبت آن دوستی از دشمنی است. نظامی. که ام من چه دارم تو داری توئی الهی پناه نزاری توئی. نزاری قهستانی (دستورنامه چ روسیه ص 48)
پیش آمدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج). پیش باز آمدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پیش آمدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و چون خبر واقعۀ اوبه سلطان غیاث الدین رسید، تفکر و تحیر به احوال او تهدی کرد و عجز و ضعف تصدی نمود. (جهانگشای جوینی) ، تعرض نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعرض نمودن به چیزی و آن استشراف بر آن است تا ناظر بر آن چیز باشد. (از اقرب الموارد) ، سر به سوی کاری برداشتن. (از اقرب الموارد). تصدی کاری، مباشرت آن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
پیش آمدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج). پیش باز آمدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پیش آمدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و چون خبر واقعۀ اوبه سلطان غیاث الدین رسید، تفکر و تحیر به احوال او تهدی کرد و عجز و ضعف تصدی نمود. (جهانگشای جوینی) ، تعرض نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعرض نمودن به چیزی و آن استشراف بر آن است تا ناظر بر آن چیز باشد. (از اقرب الموارد) ، سر به سوی کاری برداشتن. (از اقرب الموارد). تصدی کاری، مباشرت آن. (یادداشت مرحوم دهخدا)