- تشنک
- قسمتی از جمجمه در پیش سر که در کودکی نرم است، یافوخ، جاندانه
معنی تشنک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناآرامی، لرزش، تنش
کسی که میل و خواهش نوشیدن آب داشته باشد
زشتکاری، تاراج، پارگی جامه
لرزیدن، در هم کشیدن اعضا
شک کردن گمانش دو دلی گمان کردن بشک افتادن
خزانه آب و نفت و غیره که در کارخانه ها بکار میرود و نیز بمعنای ارابه زره دار جنگی است که با توپ و مسلسل مسلح است و بر روی نوارهای زنجیر مانندی از پولاد حرکت میکند انگلیسی زره پوش اتومبیل زره پوش که با مسلسل و توپ مجهز است و بوسیله چرخهای محکم و سنگین خود میتواند در زمین ناهموار حرکت کند
به شک افتادن، شک کردن
درختی شبیه سپیدار با پوستی تیره رنگ که برای کارهای نجاری و ساختمانی مناسب نیست، اشن
انسان یا حیوان که احتیاج به نوشیدن آب دارد
قالبی که زرگر یا ریخته گر فلز گداخته را در آن می ریزد، برای مثال تبنک را چو کژ نهی بی شک / ریخته کژ برآید از تبنک (عنصری - ۳۶۸)
در هم کشیده شدن، ترنجیده شدن، کشیده شدن اعضای بدن، ترنجیدگی، در پزشکی انقباضات غیر ارادی عضلات که ناشی از تحریکات غیرعادی مغز است و گاه باعث بیهوشی می شود
تبنک، قالبی که زرگر یا ریخته گر فلز گداخته را در آن می ریزد
آوازی را گویند که بلند و تند باشد، دف، دهل
منبع بزرگ معمولاً استوانه ای جهت ذخیره مایعاتی مانند، آب، نفت و، از وسایط نقلیه جنگی زنجیردار که بدنه آن زره پوش و مجهز به توپ و مسلسل است
انسان یا حیوانی که به آب نیاز دارد، بسیار مشتاق
((تَ تَ))
فرهنگ فارسی معین
تشت کوچک، قطعه کوچک و فلزی که لبه آن برگشته و دندانه دار است و به عنوان در روی شیشه محتوی نوشابه و مایعات دیگر قرار می گیرد
اتومبیل زره پوش که دارای توپ و مسلسل است و به واسطۀ چرخ های مخصوصی که دارد در زمین های ناهموار نیز می تواند حرکت کند، تانکر
قطعه ای فلزی و کوچک، با لبه های دندانه دار که روی بطری های محتوی مایعات قرار می دهند، تشت کوچک
زیر اندازی که از پشم یا پنبه آکنده است و آنرا روی زمین یا روی تختخواب اندازند و بر آن دراز کشند و بخوابند نهالی بستر
کم و اندک ذبیح بهروز آن را پارسی از ریشه سنسکریت می داند تنوک نازک اندک کش تنک (گویش مازندرانی) ترکی تازی گشته هلویی (حلبی) نازک لطیف، کم حجم، پهن، روان رقیق مقابل غلیظ، کم اندک
چشمیزک، دانه ای سیاه و براق که برای معالجۀ چشم درد به کار می رفته، چشملان، حسب السودان، تشمیزج، چشمک، چشام، چشوم، چشخام، چاکشو، چاکشی، خاکشو، چاکسی
زیرانداز آکنده از پشم یا پنبه که روی تخت خواب یا زمین می اندازند و بر آن می نشینند یا می خوابند، بستر، توشک، برخوابه
پهن، نازک، برای مثال خدابین شو که پیش اهل بینش / تنک باشد حجاب آفرینش (نظامی۲ - ۳۱۷) ، کم حجم
تنک کردن: پهن کردن، گسترانیدن فرش بر روی زمین
تنک کردن: پهن کردن، گسترانیدن فرش بر روی زمین
مریم گلی