اعضای ذبیحه را جدا کرده در میان شرکاء بخشهای برابر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جدا کردن اعضای ذبیحه بخش کردن آن بین شرکا به بخش های مساوی، پاره پاره کردن گوشت را برای فروختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
اعضای ذبیحه را جدا کرده در میان شرکاء بخشهای برابر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جدا کردن اعضای ذبیحه بخش کردن آن بین شرکا به بخش های مساوی، پاره پاره کردن گوشت را برای فروختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
تمیز دادن و جدا کردن چیزی از چیز دیگر، معین کردن اینکه چه چیز از چه نوع است، شناسایی مثلاً تشخیص بیماری او از عهدۀ پزشکان خارج بود، در علوم ادبی نسبت دادن ویژگی های انسانی به موجودات غیر ذی روح یا امور انتزاعی، جاندارانگاری
تمیز دادن و جدا کردن چیزی از چیز دیگر، معین کردن اینکه چه چیز از چه نوع است، شناسایی مثلاً تشخیص بیماری او از عهدۀ پزشکان خارج بود، در علوم ادبی نسبت دادن ویژگی های انسانی به موجودات غیر ذی روح یا امور انتزاعی، جاندارانگاری
معین کردن چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج). معین کردن و تمیز دادن چیزی از جز آن و از این است تشخیص امراض در نزد پزشکان. (از اقرب الموارد) (از المنجد). بازشناختن از یکدیگر. (یادداشت مرحوم دهخدا) : چون نقش غم ز دورببینی شراب خواه تشخیص کرده ایم و مداوا مقرر است. حافظ. ، بمعنی اجازه گرفتن نیز مستعمل است. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به تشخص شود
معین کردن چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج). معین کردن و تمیز دادن چیزی از جز آن و از این است تشخیص امراض در نزد پزشکان. (از اقرب الموارد) (از المنجد). بازشناختن از یکدیگر. (یادداشت مرحوم دهخدا) : چون نقش غم ز دورببینی شراب خواه تشخیص کرده ایم و مداوا مقرر است. حافظ. ، بمعنی اجازه گرفتن نیز مستعمل است. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به تشخص شود
کم کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نقصان کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : هرگه که صاحب بر وی بگذشتی کفشگر زبان سفاهت و لعنت و سب ّ و تنقیص و عیب بر صاحب بگشودی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 92)
کم کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نقصان کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : هرگه که صاحب بر وی بگذشتی کفشگر زبان سفاهت و لعنت و سب ّ و تنقیص و عیب بر صاحب بگشودی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 92)
بدرشتی راندن ستور را یا عام است: شمص الدواب تشمیصاً، درخستن ستور را به چوب تا شتاب رود. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بدرشتی راندن ستور را یا عام است: شمص الدواب تشمیصاً، درخستن ستور را به چوب تا شتاب رود. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
رنگ کردن غورۀ خرما. یقال: شقه النخل تشقیها، ای شقحها. رنگ گرفتن غورۀ خرما. یقال: شقه النخل تشقیها، ای شقحها. (منتهی الارب). رنگ گرفتن غورۀ خرمابن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشقیح شود
رنگ کردن غورۀ خرما. یقال: شقه النخل تشقیها، ای شقحها. رنگ گرفتن غورۀ خرما. یقال: شقه النخل تشقیها، ای شقحها. (منتهی الارب). رنگ گرفتن غورۀ خرمابن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشقیح شود
برجهانیدن مادر کودک را و جز آن. (زوزنی). برجهانیدن و ببازی داشتن کودک را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برجهانیدن کسی را. (از اقرب الموارد) ، برقص واداشتن کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، نزد متأخران از قاریان، قصد سکوت است بر سکون و سپس اعراض از آن با حرکت دادن حرف به شتاب، و آن منهی عنه است زیرا از بدعتهایی است که قاریان نهاده اند، چنانکه در دقائق المحکمهو اتقان بیان شده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
برجهانیدن مادر کودک را و جز آن. (زوزنی). برجهانیدن و ببازی داشتن کودک را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برجهانیدن کسی را. (از اقرب الموارد) ، برقص واداشتن کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، نزد متأخران از قاریان، قصد سکوت است بر سکون و سپس اعراض از آن با حرکت دادن حرف به شتاب، و آن منهی عنه است زیرا از بدعتهایی است که قاریان نهاده اند، چنانکه در دقائق المحکمهو اتقان بیان شده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)