در بدیع نوعی تسمیط که در آن، هر یک از مصراع های بیت دو قسمت شده و در هر قسمت قافیه ای آورده می شود، برای مثال مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم / تو میان ما ندانی که چه می رود نهانی (سعدی۲ - ۵۹۷)، دو نیمه کردن، دو قسمت کردن چیزی، مالی را با کسی دو نیمه کردن
در بدیع نوعی تسمیط که در آن، هر یک از مصراع های بیت دو قسمت شده و در هر قسمت قافیه ای آورده می شود، برای مِثال مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم / تو میان ما ندانی که چه می رود نهانی (سعدی۲ - ۵۹۷)، دو نیمه کردن، دو قسمت کردن چیزی، مالی را با کسی دو نیمه کردن
پوست از شتر باز کردن و جدا کردن گوشت آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کم کردن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
پوست از شتر باز کردن و جدا کردن گوشت آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کم کردن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
شعبه اصلی رود کارون را گویند. چهاردانگه. چون کارون برابر شهر شوشتر رسد به دو شعبه شود، قسمت اعظم آن به جانب مغرب پیچد و از شادروان شاپور گذرد وسپس روی به سوی جنوب کند این شعبه را شطیط یا چهاردانگه گویند. قسمت دیگر مستقیم به جنوب سرازیر شود و آن را گرگر یا دودانگه گویند و این دو شعبه در بند فیر باز به هم پیوندند و زمین وسط دو شعبه، شبه جزیره یا جلگۀ میناب نامیده می شود. (از یادداشت مؤلف) دهی از دهستان خسروآباد بخش قصبۀ معمرۀ شهرستان آبادان. واقع در کنار شطالعرب. جمعیت آن 300 تن و آب آن از شطالعرب است. محصول آنجا یونجه و خرما و شغل اهالی زراعت و کارگری شرکت نفت و حصیربافی است. راه آن ماشین رو و ساکنان آل ابومصرف هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
شعبه اصلی رود کارون را گویند. چهاردانگه. چون کارون برابر شهر شوشتر رسد به دو شعبه شود، قسمت اعظم آن به جانب مغرب پیچد و از شادروان شاپور گذرد وسپس روی به سوی جنوب کند این شعبه را شطیط یا چهاردانگه گویند. قسمت دیگر مستقیم به جنوب سرازیر شود و آن را گرگر یا دودانگه گویند و این دو شعبه در بند فیر باز به هم پیوندند و زمین وسط دو شعبه، شبه جزیره یا جلگۀ میناب نامیده می شود. (از یادداشت مؤلف) دهی از دهستان خسروآباد بخش قصبۀ معمرۀ شهرستان آبادان. واقع در کنار شطالعرب. جمعیت آن 300 تن و آب آن از شطالعرب است. محصول آنجا یونجه و خرما و شغل اهالی زراعت و کارگری شرکت نفت و حصیربافی است. راه آن ماشین رو و ساکنان آل ابومصرف هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
سر و پاچۀ گوسفند سوختن و پاک کردن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در شعلۀ آتش گرفتن کله پز سر و پاچۀ گوسفند را تا هرچه موی و پشم در آن است سوخته شود. (از اقرب الموارد) ، گوشت را بر آتش انداختن تا بسوزد و گند و بوی کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گوشت به آتش قرار دادن تا از آن دود برآید و قسمتی بسوزد ولی پخته نشود. (از اقرب الموارد) ، سوزانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جوش دادن دیگ را مانند تشویط آن. (از اقرب الموارد). تشویط. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به تشویط شود، برگردانیدن شتران را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بانگ کردن شبان شتران را تا برگردند. (از اقرب الموارد) ، روزه داشتن بعد رمضان شش روز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شش روز بعداز رمضان روزه داشتن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، تابع و پیرو کردن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دمیدن شبان، نی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
سر و پاچۀ گوسفند سوختن و پاک کردن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در شعلۀ آتش گرفتن کله پز سر و پاچۀ گوسفند را تا هرچه موی و پشم در آن است سوخته شود. (از اقرب الموارد) ، گوشت را بر آتش انداختن تا بسوزد و گند و بوی کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گوشت به آتش قرار دادن تا از آن دود برآید و قسمتی بسوزد ولی پخته نشود. (از اقرب الموارد) ، سوزانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جوش دادن دیگ را مانند تشویط آن. (از اقرب الموارد). تشویط. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به تشویط شود، برگردانیدن شتران را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بانگ کردن شبان شتران را تا برگردند. (از اقرب الموارد) ، روزه داشتن بعد رمضان شش روز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شش روز بعداز رمضان روزه داشتن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، تابع و پیرو کردن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دمیدن شبان، نی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
مال را به دو نیمه کردن با کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نصف کردن چیزی. (از اقرب الموارد) ، یک نیمۀ پستان دوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دوخلف اشتر بستن. (تاج المصادر بیهقی). دو پستان ناقه را بستن و دو دیگر گذاشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح بدیع) افزودن بر کل شطری از شعر، شطر دیگری (مولده). (از اقرب الموارد). قسمی از سجع است و آن قرار دادن هریک از دو نیمۀ شعر است مسجع به سجعی مخالف سجع نیمۀ آخر. و این که در این تعریف قید شده است که هر یک از نیمۀ شعر دارای سجعی باشد مخالف سجع دیگر برای آن است که جایز است هر دو نیمه را مسجع خوانند. از قبیل تسمیۀ جزء به اسم کل مانند این بیت شعر: تدبیر معتصم باﷲ منتقم ﷲ مرتغب فی اﷲ مرتقب. مرتغب یعنی راغب در آنچه وسیلۀ نزدیکی برضای حق باشد و مرتقب یعنی انتظاردارندۀ ثواب یا بیمناک از عقاب حق که در سجع اول مسجع میمی و در ثانی مسجع بایی آورده. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
مال را به دو نیمه کردن با کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نصف کردن چیزی. (از اقرب الموارد) ، یک نیمۀ پستان دوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دوخلف اشتر بستن. (تاج المصادر بیهقی). دو پستان ناقه را بستن و دو دیگر گذاشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح بدیع) افزودن بر کل شطری از شعر، شطر دیگری (مولده). (از اقرب الموارد). قسمی از سجع است و آن قرار دادن هریک از دو نیمۀ شعر است مسجع به سجعی مخالف سجع نیمۀ آخر. و این که در این تعریف قید شده است که هر یک از نیمۀ شعر دارای سجعی باشد مخالف سجع دیگر برای آن است که جایز است هر دو نیمه را مسجع خوانند. از قبیل تسمیۀ جزء به اسم کل مانند این بیت شعر: تدبیر معتصم باﷲ منتقم ﷲ مرتغب فی اﷲ مرتقب. مرتغب یعنی راغب در آنچه وسیلۀ نزدیکی برضای حق باشد و مرتقب یعنی انتظاردارندۀ ثواب یا بیمناک از عقاب حق که در سجع اول مسجع میمی و در ثانی مسجع بایی آورده. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
بی آزرمی، ناروا گویی سخنانی بر زبان آوردن که با باورهای دینی نمی خواند چون سخن با یزید که: خدایی جر من نیست لا الله الاالله انا یا سخن حلاج که من خدایم: انا الحق
بی آزرمی، ناروا گویی سخنانی بر زبان آوردن که با باورهای دینی نمی خواند چون سخن با یزید که: خدایی جر من نیست لا الله الاالله انا یا سخن حلاج که من خدایم: انا الحق