شرف جستن. (زوزنی). بزرگ پنداشتن و بزرگ منش گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دارای شرف شدن خانه، شرف یافتن کسی از غیر خود. (از اقرب الموارد) ، شرف دانستن، یقال: تشرف بکذا، ای عده شرفاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازآنندراج) (از اقرب الموارد) ، کشته شدن اشراف قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دست را بالای ابرو قرار دادن تا بتواند چیزی را ببیند و نیک تشخیص دهد. (از اقرب الموارد) ، بالا برآمدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تشرف للشی ٔ، تطلع الیه. (اقرب الموارد) ، بسوی چیزی نگریستن و چشم آن داشتن و از این معنی است حدیث لاتشرفوا البلاء، ای لاتطلعوا الیه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
شرف جستن. (زوزنی). بزرگ پنداشتن و بزرگ منش گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دارای شرف شدن خانه، شرف یافتن کسی از غیر خود. (از اقرب الموارد) ، شرف دانستن، یقال: تشرف بکذا، ای عده شرفاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازآنندراج) (از اقرب الموارد) ، کشته شدن اشراف قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دست را بالای ابرو قرار دادن تا بتواند چیزی را ببیند و نیک تشخیص دهد. (از اقرب الموارد) ، بالا برآمدن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تشرف للشی ٔ، تطلع الیه. (اقرب الموارد) ، بسوی چیزی نگریستن و چشم آن داشتن و از این معنی است حدیث لاتشرفوا البلاء، ای لاتطلعوا الیه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
شریف گردانیدن، بزرگ داشتن، بلند کردن، بزرگوار نمودن، خلعت تشریف آوردن: آمدن به صورت احترام آمیز برای شخص دیگری به کار می رود تشریف بردن: رفتن به صورت احترام آمیز برای شخص دیگری به کار برده می شود تشریف داشتن: حضور داشتن به صورت احترام آمیز برای شخص دیگری به کار برده می شود
شریف گردانیدن، بزرگ داشتن، بلند کردن، بزرگوار نمودن، خلعت تشریف آوردن: آمدن به صورت احترام آمیز برای شخص دیگری به کار می رود تشریف بردن: رفتن به صورت احترام آمیز برای شخص دیگری به کار برده می شود تشریف داشتن: حضور داشتن به صورت احترام آمیز برای شخص دیگری به کار برده می شود
دست به کاری زدن، به کاری دست یازیدن، به دست آوردن، چیزی را مالک شدن، در کاری به میل خود تغییر ایجاد کردن تصرف عدوانی: ملکی را به زور از دست مالک آن خارج کردن
دست به کاری زدن، به کاری دست یازیدن، به دست آوردن، چیزی را مالک شدن، در کاری به میل خود تغییر ایجاد کردن تصرف عدوانی: ملکی را به زور از دست مالک آن خارج کردن
بالا بر آمده، کسی یا چیزی که بربلندی قرار دارد و یا از غیر خود بلندتر است کسی یا چیزی که از بلندی مسلط بر کس دیگر یا چیز دیگر باشد، دیده ور شونده ناظر خرج، ناظر عمل
بالا بر آمده، کسی یا چیزی که بربلندی قرار دارد و یا از غیر خود بلندتر است کسی یا چیزی که از بلندی مسلط بر کس دیگر یا چیز دیگر باشد، دیده ور شونده ناظر خرج، ناظر عمل
بزرگ و بزرگ منش. (آنندراج). تعظیم شده و توقیرشده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، متکبر و مغرور. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، گشاده دست و خوبروی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تشرف شود
بزرگ و بزرگ منش. (آنندراج). تعظیم شده و توقیرشده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، متکبر و مغرور. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، گشاده دست و خوبروی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تشرف شود