جدول جو
جدول جو

معنی تسکا - جستجوی لغت در جدول جو

تسکا
(تُ)
دهی است از دهستان کالج در بخش مرکزی شهرستان نوشهر و دو هزارگزی جنوب المده، بر کنار شوسۀ المده به گلندرود قرار دارد. دشتی معتدل و مرطوب است و 100 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه کچ رود و محصول آنجا برنج است و شغل مردم آنجا زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) و رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 109 شود
لغت نامه دهخدا
تسکا
(تُ)
یک قسم درخت جنگلی است در شمال ایران که رنگ برگ و پوستش تار است. (فرهنگ نظام). چوب این درخت کم دوام و غالباً جهت سوخت بکار رود و بیشتر در کنار رودخانه ها و آبگیرها و باتلاقها میروید و در پاره ای از روستاهای گیلان آنراتوسه و توسکا، نامند و رجوع به توسکا و توسه شود
لغت نامه دهخدا
تسکا
توسکا، درختی با نام علمی anoos gootionosa
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توسکا
تصویر توسکا
(دخترانه)
توسا، درختی بلند و جنگلی که در مناطق مرطوب و کنار آبها می روید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توکا
تصویر توکا
(دخترانه)
پرنده ای از خانواده گنجشک با منقاری باریک وتنی رنگارنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تلکا
تصویر تلکا
(دخترانه)
در گویش مازندران گلابی وحشی جنگلی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توکا
تصویر توکا
پرنده ای کوچک و آوازخوان با منقار باریک و پرهای رنگین، باسترک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توسکا
تصویر توسکا
درختی جنگلی با برگ های پهن و پوست تنۀ خاکستری رنگ که داخل آن سرخ رنگ است و دارای تانن و مادۀ ملونی به رنگ سرخ می باشد و در دباغی و رنگرزی به کار می رود، در جنگل های شمال ایران و جاهای مرطوب می روید، نوعی از آن به صورت درختچه است و در اغلب نواحی شمالی ایران و جاهای مرطوب و کنار رودخانه ها می روید، توسا، توسه
فرهنگ فارسی عمید
(اِ فِ)
بیچاره شدن. (تاج المصادر بیهقی). درویش شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مسکین شدن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، مانند مسکین گشتن: تسکین الرجل، اذا تشبه بالمسکین. (منتهی الارب). مانند مسکین گشتن. (از ناظم الاطباء). و رجوع به تمسکن شود، مطمئن شدن و وقار یافتن. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تُ پِ)
یکی از شهرهای ممالک متحدۀ امریکای شمالی و پایتخت ایالت کانزاس است. دارای کارخانه های چوب بری و تصفیه و استخراج فلزات و تهیۀ لوازم راه آهن و چایخانه است و 79000 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(تَ سَلْ لا)
دلاسایی و خاطرنوازی. آسایش و اطمینان و خشنودی و شادکامی. (ناظم الاطباء). صاحب آنندراج در ذیل تسلی آرد: سنجر کاشی تسلا و همچنین تعدا، هر دو به الف استعمال کرده:
گر زآنکه در این خجسته مطلب
اقبال توام دهد تسلا.
بنشینم و بر مراد خاطر
آسوده ز قیل و قال دنیا.
رجوع به تسلی شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
آنچه صاحبخانه را از مال قمار باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
زاری کردن. (منتهی الارب). زاری کردن و تضرع نمودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
پاشنۀ در ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پا بر آستانۀ درگذاشتن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : واﷲ لا اتسکف له بیتا، ای لا ادخل له بیتاً. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
توسه، دو گونه از این درخت در جنگلهای خزر هست، توسکای قشلاقی و توسکای ییلاقی، توسکای قشلاقی در سواحل تا ارتفاع 1000 گزی نیز، پروفسور گااوبا، آن را دیده است و توسکای ییلاقی در اغلب اراضی شمال ایران و جنگلهای خزر تا 1600 و 2000 هزارگزی دیده شده است، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، نام درختی جنگلی، (ناظم الاطباء)، رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 171 و 172 شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان مرغاست که در بخش ایزۀ شهرستان اهواز واقع است و 130 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
مرغی است از جنس تیهو به قدر کبوتر و بر بدنش خالهای سفید و سیاه است و در جاهای مرطوب بیشتر پیدا شود، در مازندران این مرغ را تیکا گویند، (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
زمین. ارض. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
سرگشته شدن. (زوزنی). سرگشته گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سرگشته شدن در کاری. (از اقرب الموارد) (از المنجد). بی راه رفتن. (از متن اللغه) ، بسیار مدت بودن در کار باطل و تمادی نمودن درآن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمادی در باطل. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، به گوشه ای رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در تاریکی ندیدن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : الا انه فی غمره یتسکع. (اقرب الموارد) ، در تداول مردم تملق گفتن به کسی و تذلل کردن برای کسی. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
مدرسه حسکا، یکی از مدارس شهرری بوده که آن را شمس الاسلام حسکا بنا نموده است، و جای آن نزدیک سرای ایالت بوده و در آن نمازجماعت و قرائت قرآن و تعلیم قرآن کودکان و مجلس وعظو طریق فتوی معین بوده است. (از کتاب النقض ص 47)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
قمی رازی. منتخب الدین در فهرست خود که در ج 25 بحارالانوار مجلسی چاپ شده است، گوید: نیای من شیخ امام شمس الاسلام حسن بن حسین بن بابویه قمی ساکن ری ملقب به حسکا فقیه ثقت بود. او نزد شیخ ابوجعفر در غری (نجف) همه مؤلفات وی قرائت کرده بود، و نزد سلار و ابن براج نیز تلمذ کرده بود. چنانکه دیدیم او جد منتخب الدین صاحب فهرست معروف و نسب او بدین طریق به وی میرسد: منتخب الدین علی بن عبیدالله بن حسن (حسکا) بن حسین بن بابویه علی بن حسین بن موسی بن بابویه. رجوع به ابن بابویه و کتاب النقض ص 47، 51، 215، 184، 393 و 481 شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
مرکز حکومت و قدرت ایتالیای مرکزی بود و در جنوب فلورانس واقع است و 3267000 تن سکنه دارد و در سال 1860 میلادی ضمیمۀ ایتالیا گردید
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
ریختن آب را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ریختن آب و اشک و مانند آن. (از متن اللغه) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تسکع
تصویر تسکع
سر گشتگی، پیشینگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسکن
تصویر تسکن
بیچاره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلا
تصویر تسلا
آسایش و اطمینان و خشنودی و شادکامی
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره غانها که بعضی گونه هایش بصورت درختچه میباشد. این درخت معمولا در اماکن مرطوب و نهرهای پر آب و برکه هامیروید. گلهای آن منفدرالجنس ولی خود درخت یک پایه است حور رومی حوره رومیه قزل آغاج توز
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ای از تیره گنجشکان جزو دسته مخروطی نوکان دارای پرهای سبز رنگ و خاکستری که در حوالی بحر الروم و امریکای مرکزی و شمال ایران وجود دارد
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ای از راسته گنجشکان با منقاری مخروطی شکل دارای پرهایی به رنگ سبز و خاکستری
فرهنگ فارسی معین
درختی است جنگلی با برگ های نسبتاً پهن که در جاهای مرطوب و کنار نهرها می روید، پوست آن خاکستری تیره و چوب آن سرخ رنگ است
فرهنگ فارسی معین
جل، چکاوک، طرقه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گاو ماده ی دو سال و نیمه که آماده ی باروری باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشیدن قطرات آب از اطراف، کوتاه قد
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرفی از تیغه های نی و نیز سبدی که بر روی مرغ کرچ گذارند
فرهنگ گویش مازندرانی
بخشی از پوست خشک شده ی بدن
فرهنگ گویش مازندرانی