جدول جو
جدول جو

معنی تسکع

تسکع
(اِ فِ)
سرگشته شدن. (زوزنی). سرگشته گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سرگشته شدن در کاری. (از اقرب الموارد) (از المنجد). بی راه رفتن. (از متن اللغه) ، بسیار مدت بودن در کار باطل و تمادی نمودن درآن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمادی در باطل. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، به گوشه ای رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در تاریکی ندیدن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : الا انه فی غمره یتسکع. (اقرب الموارد) ، در تداول مردم تملق گفتن به کسی و تذلل کردن برای کسی. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا