موی ستردن و از بیخ برکندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). از بیخ برکندن موی چنانکه به پوست بچسبد: سبد شعره، استأصله حتی الزقه بالجلد. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، چرب ناکردن سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). چرب ناکردن و شستن سر. (از متن اللغه) ، گشاده و تر رها کردن موی سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). شانه کردن مرد سر خود را و رد کردن مویها را و رها کردن آنها را. (از ناظم الاطباء) ، نمایان شدن پرچوزه و موی سر بعد ستردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نمایان شدن پرچوزۀ مرغ و موی سر پس از ستردن. (ناظم الاطباء). برآمدن موی ریزۀ زرد جوجه. (از متن اللغه) ، پر درآوردن جوجه و سیخ شدن پر آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، روییدن موی پس از تراشیدن و آغاز شدن سیاهی آن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). روییدن موی پس از تراشیدن. (از المنجد) ، نو برآمدن گیاه نصی در قدیم آن. (منتهی الارب) (آنندراج). نو برآمدن گیاه نصی در ریشه کهنۀ آن. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). از نو روییدن گیاه تازه بین قدیم آن. (از المنجد)
موی ستردن و از بیخ برکندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). از بیخ برکندن موی چنانکه به پوست بچسبد: سبد شعره، استأصله حتی الزقه بالجلد. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، چرب ناکردن سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). چرب ناکردن و شستن سر. (از متن اللغه) ، گشاده و تر رها کردن موی سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). شانه کردن مرد سر خود را و رد کردن مویها را و رها کردن آنها را. (از ناظم الاطباء) ، نمایان شدن پرچوزه و موی سر بعد ستردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نمایان شدن پرچوزۀ مرغ و موی سر پس از ستردن. (ناظم الاطباء). برآمدن موی ریزۀ زرد جوجه. (از متن اللغه) ، پر درآوردن جوجه و سیخ شدن پر آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، روییدن موی پس از تراشیدن و آغاز شدن سیاهی آن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). روییدن موی پس از تراشیدن. (از المنجد) ، نو برآمدن گیاه نصی در قدیم آن. (منتهی الارب) (آنندراج). نو برآمدن گیاه نصی در ریشه کهنۀ آن. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). از نو روییدن گیاه تازه بین قدیم آن. (از المنجد)
چوب فرا دیوار گذاشتن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). چوب به دیوار اندر وانهادن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). چوب را زیر دیوار گذاشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). استوار کردن و راست کردن چیزی را: سندالشی ٔ وثقه و دعمه . (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، سند بودن کسی را (از متن اللغه) ، پوشانیدن چادر سند را به کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پوشیدن سند. (از متن اللغه) (از المنجد). پوشیدن سند که آن نوعی برد است. (از اقرب الموارد)
چوب فرا دیوار گذاشتن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). چوب به دیوار اندر وانهادن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). چوب را زیر دیوار گذاشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). استوار کردن و راست کردن چیزی را: سندالشی ٔ وثقه ُ و دعمه ُ. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، سند بودن کسی را (از متن اللغه) ، پوشانیدن چادر سَنَد را به کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پوشیدن سند. (از متن اللغه) (از المنجد). پوشیدن سند که آن نوعی بُرد است. (از اقرب الموارد)
نسبید. (زوزنی). از بن برکندن موی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). از بن برکندن یا تراشیدن موی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به تسبید شود، نیک سرگین در زمین زدن. (تاج المصادر بیهقی). بار دادن زمین را به سماد و سماد سرگین خاکستر آمیخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، به بازی گرفتن کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
نسبید. (زوزنی). از بن برکندن موی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). از بن برکندن یا تراشیدن موی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به تسبید شود، نیک سرگین در زمین زدن. (تاج المصادر بیهقی). بار دادن زمین را به سماد و سماد سرگین خاکستر آمیخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، به بازی گرفتن کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
دهی جزء دهستان وزوا بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم در 18000 گزی شمال خاور مرکز بخش 4000 گزی راه فرعی طغرود به قاهان. سکنه 110 تن. سردسیر. آب از 3 رشته قنات. محصول آن غلات، بنشن، پنبه، میوه جات. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. از طریق دولت آباد طغرود میتوان ماشین برد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 12)
دهی جزء دهستان وزوا بخش دستجرد خلجستان شهرستان قم در 18000 گزی شمال خاور مرکز بخش 4000 گزی راه فرعی طغرود به قاهان. سکنه 110 تن. سردسیر. آب از 3 رشته قنات. محصول آن غلات، بنشن، پنبه، میوه جات. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. از طریق دولت آباد طغرود میتوان ماشین برد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 12)
به زیر فروبردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). به نشیب آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تصویب چیزی. (از متن اللغه). تصویب چیزی. یعنی به زیر آوردن آن از بالا به پایین. (از اقرب الموارد) : (از المنجد). و رجوع به تصویب در همین لغت نامه شود
به زیر فروبردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). به نشیب آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تصویب چیزی. (از متن اللغه). تصویب چیزی. یعنی به زیر آوردن آن از بالا به پایین. (از اقرب الموارد) : (از المنجد). و رجوع به تصویب در همین لغت نامه شود